فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش دوم)
اگر در ذهن خود انتظارات شفاف و شاد را نقاشی کنید، خود را در شرایطی مناسب هدفتان قرار می دهید.
-نورمن وینسنت پیل
فکرتان را عوض کنید.آن طور که درباره خود می اندیشید و احساس می کنید، آن طور که از خود انتظار دارید و امکان پذیر می دانید، کاري را که می کنید، مشخص می سازد.
وقتی کیفیت اندیشه خود را تغییر می دهید، کیفیت زندگی تان تغییر می کند، و گاه بلافاصله این اتفاق می افتد.
درعالم هستی شما تنها کنترل کامل یک چیز را در توان خود دارید و آن چیزي جز اندیشه خود نیست. میتوانید در هر لحظه اي تصمیم بگیرید که به چه موضوعی فکر کنید.
اندیشه شما و آن طور که حوادث را تفسیر می کنید، احساساتتان را سبب می گردد -که این احساسات می توانند مثبت یا منفی باشند.
اندیشه و احساس شما، اقدامات شما را سبب می گردد و نتایجی را که به دست می آورید، مشخص می سازد. همه چیز با اندیشه شما شروع می شود.
اندیشه مثبت
اندیشه هاي مثبت بر غناي زندگی می افزایند، به شما امکان و قدرت می دهند تا احساس قدرت بیشتري بکنید و به اطمینان خاطر بیشتري برسید.
مثبت اندیشی صرفاً یک موضوع انگیزه بخشی نیست. بلکه تأثیري سازنده و قابل اندازه گیري بر شخصیت، سلامتی و میزان انرژي و خلاقیت شما دارد.هر چه مثبت تر و خوش بین تر بشوید، در تمامی شئونات زندگی تان شادتر خواهید بود.
اما اندیشه هاي منفی برعکس این موقعیت را ایجاد می کنند. اندیشه هاي منفی شما را از قدرت محروم می سازند تا احساس ضعف بکنید و اطمینان خود را از دست بدهید.
هرگاه به یک مورد منفی بیندیشید یا حرف منفی بزنید، قدرتتان را از دست می دهید.
احساس خشم و تدافعی به شما دست می دهد.احساس ناراحتی و مرارت می کنید. به مرور، اندیشه منفی می تواند به لحاظ فیزیکی شما رابیمار کند وحتی روابطتان را مسموم سازد.
مثبت اندیشی منجر به سلامتی ذهنی می شود و عملکرد شما را به اوج می رساند.اندیشه منفی سبب بیماري ذهنی می شود و اثربخشی شما را کاهش می دهد.
بنابراین اگر می خواهید یک زندگی عالی داشته باشید، هدفتان باید این باشد که در خود احساسات مثبت ایجاد کنید و از شر احساسات منفی خلاص شوید.
از بین بردن احساسات منفی مهم ترین قدمی است که می توانید به سوي سلامتی، خوشبختی و حال خوش بردارید.
هر بار که بر اندیشه ها و احساسات خود مسلط شوید و بخواهید روحیه مثبت داشته باشید، کیفیت زندگی درونی و بیرونی شما بهبود پیدا می کند.
در غیاب احساسات منفی، ذهن شما خود به خود با احساسات مثبت پر می شود و این تولید خوشبختی، شادي و احساس موفقیت می کند.
می توانید اندیشه هاي خود را انتخاب کنید
قانون جایگزینی می گوید:« ذهن شما در هر لحظه تنها می تواندبه یک اندیشه بپردازد مثبت یا منفی.
می توانید هرگاه دلتان خواست جاي اندیشه هاي منفی را با اندیشه هاي مثبت عوض کنید»می توانید با مثبت اندیشی به عمد، اندیشه هاي مزاحم را از ذهن خود بیرون کنید .
قانون عادت می گوید: «هر اندیشه یا عملی که آن را بارها و بارها تکرار کنید، به یک عادت جدید تبدیل می گرددوقتی به تکرار به طرزي مثبت واکنش نشان بدهید، کنترل کامل ذهن هشیار خود را به دست می آورید.
دیري نمی گذرد که به مثبت اندیشی عادت می کنید و می توانید به آسانی مثبت بیندیشید.با استفاده از قدرت اراده و تکرار، به عادات جدید فکري و اقدامی می رسید.
با به کار بردن این قانون، می توانید تبدیل به یک انسان مثبت شوید و زندگی خود را تغییر بدهید.
احساسات منفی خود را تغذیه نکنید
احساسات منفی جملگی فرا گرفتنی هستند.شروع فراگرفتن آنها از دوران کودکی است. اما آنچه را که آموخته اید، می توانید با نوآموختگی تغییر بدهید.
این نوآموختگی در مواقعی به سرعت اتفاق می افتد. می توانید هر عادت یا مهارتی را که مطلوب می دانید،
بیاموزید.
به ویژه می توانید احساسات مثبت و سازنده را درباره اشخاص، پول و عوامل دیگر بیاموزید تا ایده هاي منفی را از ذهن خود بزدایید.
بسیاري از ایده ها یا نگرشهاي منفی مبتنی بر باورهاي کاذب و دروغین است. گاه یک ایده منفی درباره یک موضوع یا داشتن یک نگرش منفی در قبال یک شخص، با یک اطلاعات جدید به کلی تغییر می کند.
می توانید ناگهان بیاموزید ایده اي که درباره خود و یا شخص دیگري داشتید حقیقت ندارد. در نتیجه می توانید در یک لحظه اندیشه خود را تغییر دهید. این امکان را باور داشته باشید.
احساسات منفی از آن دو وجود دارند که ما به آنها میدان و حیات می دهیم. آنها را پیوسته با اندیشه هاي منفی تغذیه و تقویت می کنیم.
احساس قدرتمندتر بر احساس »: خوشبختانه، می توانید به کمک قانون احساسات از گرفتاري این شرایط خارج شوید.
این قانون می گوید «. ضعیف تر حاکم می شود و اینکه روي هر احساسی که بیشتر تمرکز کنید رشد می کند و قوي تر می شود
معناي این حرف این است که به هر احساسی که بپردازید رشد می کند و سرانجام روي اندیشه شما در آن زمینه تأثیر می گذارد.
اگر انرژي خود را از روي کسی یا موقعیتی که شما را اندوهگین یا عصبانی می کند منحرف سازید و نخواهید که به آن فکر کنید، احساس مرتبط با آن سرانجام از بین می رود.
مانند آتشی است که سوختش تمام می شود. فرو می نشیند و خاموش می گردد. این را بارها و بارها تجربه کرده اید.براي مثال، وقتی ما رشد می کنیم، با جنس مخالف خود ایجاد رابطه می کنیم.
بسیاري از این روابط به جایی نمی رسند.وقتی این روابط به انتها می رسند، احساس رنجش و پریشانی می کنیم.اغلب غمگین، عصبانی، افسرده و ناخشنود می شویم.
این احساسات مدتی دوام می آورند، بعد حالمان بهتر می شود. با شخص جدیدي آشنا می شویم و دیري نمی گذرد که تجربیات قبلی را فراموش می کنیم.
ممکن است سالها بعد شخصی را که با او به نتیجه نرسیده ایم، ملاقات کنیم، اما نمی توانیم تصور کنیم که تا چه اندازه به او علاقه داشتیم.
به این دلیل که ما این رابطه را تغذیه نکرده ایم، احساساتمان به کلی مرده و نابود شده اند. این نمونه اي از قانون جایگزینی در عمل و زندگی ماست.
منابع احساسات منفی
احساسات منفی چهار سبب و علت اساسی دارند.به گفته پیتراسپنسکی، فیلسوف روسی، در کتاب در جست و جوي معجزه، این چهار مورد عبارت اند از:( 1 )توجیه کردن، ( 2 )دلبستگی، ( 3 )توجه به درون، ( 4 )سرزنش کردن.
قدم بلند به جلو را زمانی برمی دارید که خود را از شر این چهار مورد خلاص کنید.
توجیه نکنید
زمانی توجیه می کنید که می خواهید دلیلی براي خشم و ناراحتی خودساز کنید.
به هر کس که گوش شنوا دارد، می گویید که با شما چه رفتار بدي کردند و طرف دیگر با شما چه رفتار ناپسندي را به نمایش گذاشته است.
شما پیوسته در ذهن خود به این توجیه سازي توجه می کنید.براي خود دلیل می آورید که چرا باید ناخشنود باشید.
هر بار به آن شخص یا آن موقعیت فکر می کنید عصبانی می شوید. خود را محق می دانید که عصبانی شوید.
انگار که بهاي سنگینی براي آن پرداخته اید. به ویژه اینکه در برآورد خود شما شخصی خوب و با فضیلت بوده اید.
راه توجیه نکردن این است که نخواهید در این دام گرفتار شوید. نباید توجیه کنید. باید از ذهن عالی خود استفاده کنید و دلایلی ساز کنید تا احساسات منفی خود را توجیه نکنید.
توجه داشته باشید که احساسات منفی به شما هیچ کمکی نمی کنند.
دیگران را مقصر قلمداد نکنید
از آنجایی که ذهن شما در هر لحظه می تواند تنها به یک اندیشه فکر کند، به محض اینکه دیگران را مقصر اعلام نکنید انرژي خود را که به احساسات منفی سوخت می رساند،
آزاد می کنید و در نتیجه از شرایط خشم و ناراحتی بیرون می آیید.این گونه آرام و مثبت باقی می مانید.
دیري نمی گذرد که موقعیت تغییر می کند و شما همه چیز را فراموش می کنید. با جایگزین کردن یک اندیشه مثبت به جاي یک اندیشه منفی، از شر احساسات منفی خلاص می شوید.
اگر با مسئله جدي در زندگی خود مواجه هستید، مثلاً اگر طلاق گرفته اید، شغلتان را از دست داده اید و یا سرمایه گذاري تان با شکست رو به رو شده است، همین قانون مصداق دارد.
به خودتان نگویید که حق دارید عصبانی باشید. به جاي آن، براي طرف مقابل دلیل و توجیه بسازید. وقتی آتش احساسات منفی خاموش می شود، می توانید توجه خودتان را به چیزي مثبت بدهید.
یکی از توصیه هاي مهم این است که به خاطر چیزي که کاري درباره اش نمی توانید بکنید عصبانی نشوید. وقتی کسی نمی تواند چیزي را تغییر بدهد، او را سرزنش نکنید.
و به این نکته هم توجه داشته باشید، اگر راه حلی وجود نداشته باشد، مسئله اي وجود ندارد.
دو دوره زمانی
در زندگی به دو دوره زمانی برمی خوریم. یکی گذشته، و دیگري آینده. لحظه حال، لحظه کوتاه و خلاصه شده اي است. می توانید به اتفاقی که افتاده توجه کنید، که البته قابل تغییر نیست.
می توانید به آینده توجه کنید، که هنوز اتفاقی نیفتاده و بر آن کنترلی نداریدبسیاري از مردم به موضوعات و حوادث مربوط به گذشته فکر می کنند.
متأسفانه، این انرژي به کلی تلف میشود.شکایت دائم از گذشته هیچ کمکی به شما نمیکند.برعکس،احساسات منفی باحیات بخشیدن به حوادث گذشته همچنان زنده باقی می مانند تا شمارا ناراحت کنند
دست بکشید و فراموش کنید
یک روانشناس با بیش از 25 سال تجربه کار با اشخاص ناخشنود به این نتیجه رسید که دو کلمه اي که بیش از هر کلام دیگري در زندگی اش از بیماران شنیده « تنها اگر» بوده است.
به نظر می رسید که اغلب اشخاص ناخشنود تحت تأثیر حادثه اي که در گذشته اتفاق افتاده است است ناخشنودند و نمی توانند این حادثه را فراموش کنند.
هنوز تکدر خاطر دارند، عصبانی هستند و به خاطر کاري که کسی کرده یا نکرده و حرفی که زده یا نزده رنجش به دل دارند.
یا از یکی از والدین، خواهران یا برادران، از یک رابطه که در گذشته داشته اند، از ازدواجشان، یا از رابطه تجاري یا رابطه با رئیسشان، از یک سرمایه گذاري ناموفق که داشته اند
ناراحت هستند و رنجش به دل دارند.
واقعیت این است که زندگی پر از مسائل و مشکلات و شکستهاي موقتی است. اما اینها، این حوادث ناخواسته و نومید شدنها، امري طبیعی و نرمال و در ضمن اجتناب ناپذیر هستند.
براي اینکه فکرتان را عوض کنید تا زندگی تان تغییر کند، باید تصمیم بگیرید این حوادث ناخوشایند را از ذهن خود بیرون بریزید، به استقبال زندگی بروید.
مهم نیست که در گذشته چه اتفاقی افتاده است. تا زمانی که این کار را نکنید برده گذشته باقی می مانید که به هیچ وجه قابل تغییر نیست.از همین امروز تصمیم بگیرید که همه « تنها اگر» ها را از ذهن خود خارج کنید.
حوادث را به شکل متفاوتی تفسیر کنید
وین دایر، نویسنده و سخنران، می گوید :« هرگز براي داشتن ایام خوشایند دوران کودکی دیر نیست» منظور او این است که همیشه می توانید حوادث ناخوشانید مربوط به دوران کودکی خود را از نو تفسیر کنید و با آن برخوردي مثبت داشته باشید.
می توانید از قانون جایگزینی استفاده کنید و در آن حوادث ناخوشایند دنبال چیزهاي جدید بگردید. می توانید به این موضوع توجه کنید که چگونه تجربیات ناخوشایند گذشته از شما انسانی بهتر ساخته اند.
حتی می توانید از کسانی که شما را رنجانیده اند متشکر باشید زیرا سبب شده اند که در حال حاضر بسیار قدرتمندتر ظاهر شوید.
و به هر صورت، این اتفاق جز آن طور که روي داده به طریق دیگري نمی توانست روي دهد. پدر و مادرتان تجربه اي در بزرگ کردن فرزندان خود نداشتند.
آنها خود محصول طرز تربیت خود بودند. آنها هم مانند بسیاري دیگر که با مسائل و نقطه ضعفهاي خود دست به کار تربیت فرزندان زدند درست شرایط امروز شما را داشتند.
با این حال، بهترین تلاش خود را کردند. آنها جز این کاري که کردند کار دیگري بلد نبودند. نمی توانستند شما را به شکل دیگري بزرگ کنند.
شرط عقل نیست که به خاطر کارهایی که آنها کردند و یا نکردند امروز ناراحت باشید. از این ناراحتیها دست بکشید و به دنبال زندگی تان بروید. شخصی به دل نگیرید
دومن علت احساسات منفی، به گفته اسپنسکی، دلبستگی است. و این زمانی اتفاق می افتد که موضوعی را شخصی به دل می گیرید یا به شخص یا چیزي دلبسته می شوید.
یک نتیجه ناخوشایند را حمله به خود ارزیابی می کنید. به لحاظ احساسی و عاطفی درگیر موقعیتی می شوید و خود را چنان با آن شناسایی می کنید که روي احساسات و عواطف شما تأثیر می گذارد.
شخصیتهاي بزرگ معنوي همیشه به اهمیت جدا کردن عاطفی خود از موقعیت یا حادثه تأکید ورزیده اند تا به آرامش برسید.
روانشناس و فیلسوف بزرگ ویلیام جیمز در جایی نوشت اولین قدم براي برخورد با هر مسئله اي این است که بخواهید آن مسئله را بپذیرید او اشخاص را به این باور سوق می داد «آنچه را نتوان درمان کرد، باید تحمل کرد »
از این رو، از هر شخص یا حادثه اي که سبب می شوند عصبانی شوید دل بِکَنید و فاصله بگیرید. انرژي خود را از آن بیرون بکشید تا بتوانید به آرامش دست پیدا کنید این بدان معنا نیست که به طرزي انفعالی هر حادثه اي را که برایتان اتفاق می افتد، بپذیرید.
به جاي آن، منظور این است که به کمک نیروي اراده ذهن و احساسات خود را تحت کنترل درآورید. تا زمانی که از کسی چیزي نخواهید، نمی تواند شما را کنترل کند. تا از آنها فاصله عاطفی نگیرید و انتظار و توقعی نداشته باشید، آزاد نمی شوید.
این از میان برداشتن دلبستگی نیازمند تمرین است .یکی از بزرگ ترین لطفهایی که می توانید به دیگران بکنید این است که به آنها کمک کنید تا قدمی از حادثه ناخوشایند فاصله بگیرند و با آن برخوردي عینی و منطقی بکنند.
آنها را تشویق کنید تا حادثه ناخوشایند را اتفاقی ارزیابی کنند که براي دیگران افتاده است.با فاصله گرفتن از حادثه ناخوشایند، شما و دیگران در شرایطی قرار می گیرید که بهتر با مشکلات برخورد کنید
عقاید دیگران
سومین سبب احساسات منفی، آن طور که اسپنسکی می گوید، موقعیتی است که به طرز برخورد دیگران با خودتان بهاي بیش از اندازه می دهید.
اگر برداشتتان این باشد که دیگران احترامی را که شما خود را شایسته آن می دانید به شما نمی گذارند، احساس خشم می کنید و به این باور می رسید که به شما توهین شده است.
اگر اشخاص با شما بی ادبانه برخورد کردند یا بی تفاوت بودند، ممکن است رفتار آنها را حمله اي به شخصیت و منش خود ارزیابی کنید.تفسیر بدین شکل نگرش و رفتار آنها می تواند شما را خشمگین یا افسرده سازد.
روانشناسان می گویند هر کاري که ما می کنیم براي آن است که بر عزت نفس و احساس ارزشمند بودن خود بیفزاییم.
اگر عزت نفس شما به آن اندازه که لازم است بالا نباشد، نسبت به اعمال و واکنشهاي آنها نسبت به خود حساس می شوید.همه چیز را شخصی به دل می گیرید.
انگار هر حرفی که آنها زدند یا هر عملی که کردند متوجه شما بوده است. و این در حالی است که به ندرت این اتفاق می افتد.
واقعیت این است که اغلب اشخاص مشغله ذهنی خود را دارند و درگیر مسائل خودشان هستند. در 99 درصد اوقات و لحظات، اشخاص به مسائل و مشکلات خودشان فکر می کنند.
و بعد آن 1 درصد باقی مانده را صرف سایر مردم دنیا می کنند، که از جمله آنها یکی هم شما هستید.
کسی که در ترافیک جلوي شما می پیچد، به قدري درگیر افکار خود است که حتی از وجود شما آگاه نیست. در این شرایط، احمقانه است که از این رفتار آنها ناراحت بشوید.
به کار خوتان برسید
من به تجربه با قاعده اي آشنا شده ام و آن اینکه:هرگز براي انجام دادن کاري نگران حرف مردم نباشید. واقعیت این است که کسی به شما توجه ندارد.
البته من اشاره ام به رفتارهاي ضداجتماعی و جنایت کارانه نیست. اما عجیب است که چه بسیار مردمی که تن به یک رابطه، معامله تجاري، تلاش جدید، ماجرا و مقولات دیگر می دهند یا نمی دهند زیرا نگرانند که دیگران کار آنها را تصدیق نکنند.
در ازدواجی که از آن متنفرند باقی می مانند، کاري را که دوست ندارند انجام می دهند و یا از پرداختن به فرصتهاي مطلوب تجارتی و بازرگانی خودداري می ورزند، به این دلیل که می ترسند کسی از آنها انتقاد کند.
آبراهام مازلو در مطالعات خود درباره اشخاص موفق و خودشکوفا به این نتیجه رسید آن 1 یا 2 درصدي که بالغهاي کاملاً موفق هستند از یک کیفیت مشترك بهره دارند:آنها با خودشان صادق هستند.
درباره توانمندیها و نقاط ضعف خوداطلاعات موثق دارند.آنها تظاهر نمی کردند ویا امیدوار نبودند به کسی جز آنچه هستند تبدیل شوند.
این خود پذیري سنگ زیربنایی بودکه به آنها عزت نفس واحترام به خود میداد.از آنجایی که می دانستند چه کسی هستند و چه کسی نیستند، احساس نمی کردند که پیوسته باید تأیید و تصدیق دیگران را داشته باشند.
آنها نقطه نظرهاي دیگران را به حساب می آوردند، اما بعد خودشان تصمیم می گرفتند. آنها بیش از اندازه تحت تأثیر تأیید و تصدیق شدن از سوي دیگران نبودند. شما هم باید کار آنها را بکنید
احترام دیگران
وقتی از سامورست موام، نویسنده بزرگ انگلیسی، پرسیدند چه انگیزه اي در نوشتن دارد، جواب داد«براي آن می نویسم که احترام کسانی را که خود من به آنها احترام می گذارم، به دست آورم »
واقعیت این است که بخش اعظم کارهایی که می کنید یا نمی کنید تحت تأثیر این ذهنیت است. شما در زندگی اجتماعی خود کارهاي زیادي می کنید تا احترام اشخاصی را که شما به آنها احترام می گذارید، جلب کنید و یا احترام آنها را از دست ندهید.
در واقع، اشخاصی که احترامشان براي شما بیشترین اهمیت را دارد تعیین می کنند که شما درباره خود چه احساسی دارید.
احترام دیگران تأثیر فراوانی روي عزت نفس شما دارد زیرا با خود آرمانی و تصویر ذهنی شما در رابطه است مردان و زنان استثنایی خواهان احترام مردان و زنان با منش و موفق هستند.
آنها در سطح ذهن ناخودآگاه خود طوري تلاش می کنند تا مطابق یک انسان عالی رفتار کنند.
براي خود معیارهاي سطح بالا در نظر بگیرید
چارلز ام.شلدون در کتاب خود به موضوعی اشاره می کند که تمام مردم شهري متعهد می شوند قبل از هر اقدام یا تصمیم گیري سؤالی را مطرح سازند.
این سؤال از این قرار است «اگر مسیح بود، چه می کرد» و بعد براساس آن اقدام کنند. حاصل این طرز برخورد این بود که مردم اختلافات و مسائلشان را تمام کردند و به شادي و موفقیت رسیدند.
آنها ایده آلی براي خود در نظر گرفتند و براساس آن تلاش کردند تا آن گونه زندگی کنند پژوهشگران در یک بررسی که روي مردان و زنان موفقی انجام دادند که از سطح پایین شروع کرده بودند،؟
به این نتیجه رسیدند آنها از جمله خوانندگان پر و پا قرص زندگی نامه ها و شرح حالهاي اشخاص موفق در دوران جوانی خود بوده اند.
وقتی آنها سرگذشت مردان و زنان موفق را می خوانند، تصور می کنند که داراي همان خصوصیات هستند. و بعد وقتی خود بزرگ می شوند، سعی می کنند فضایل آنها را به نمایش بگذارند.
الگوسازي روش قدرتمندي براي ایجاد شخصیت و منش در تمام تاریخ بوده است. جوانها تشویق شده اند که سرگذشت مردان و زنان
بزرگ را مطالعه کنند و تا جایی که امکانش وجود دارد از آنها الگو بگیرند. راستی الگوهاي شما چه اشخاصی هستند؟
الگوهاي خود را با دقت انتخاب کنید
اشکالی ندارد اگر به این فکر کنید که دیگران در قبال انتخابهاي شما چه واکنشی نشان خواهند داد. اگر اشخاص تحسین برانگیزي را به عنوان الگوي خود انتخاب کنید، به یک راهنماي درون می رسید تا رفتاري پسندیده را به نمایش بگذارید.
اما رفتاري علیه خود اشتباه است که تحت تأثیر نقطه نظرهایی قرار بگیرید که برایتان کمترین ارزش و احترامی ندارند.
اگر در شرایط انتقادهاي مخرب بزرگ شده اید، ممکن است بخواهید براي تأیید شدن از سوي دیگران به هر اقدامی دست بزنید.
ممکن است بخواهید از تأیید نشدن از سوي کسانی که حتی آنها را نمی شناسید و یا برایتان مهم نیستند، بگریزید.
براي فاصله گرفتن از این شرایط، به مردان و زنانی فکر کنید که آنها را تحسین می کنید. از حالا به بعد، وقتی باید تصمیم بگیرید، به کسی فکر کنید که او را تحسین می کنید.
از خود بپرسید «اگر او جاي من می بود، چه تصمیمی می گرفت» وقتی این سؤال را مطرح می کنید، در عمل و سطح ذهن ناهشیار خود با قدرت رفیع تري در تماس می شوید که به شما بینش و فراست می دهد.
به شرایطی می رسید که می توانید کار درستی انجام بدهید. این روشی است که بسیاري از مردان و زنان موفق آن را اجرا کرده اند. شما هم آن را بیازمایید
بدترین تأثیر منفی
چهارمین سبب احساسات منفی، آن طور که اسپنسکی می گوید، سرزنش کردن است که باعث خشم، رنجش، غبطه، حسادت و ناراحتی می شود.
این سرزنش کردن است که تولید خشم می کند و بدترین احساس منفی است. در دنیاي انسانها چیزي بدتر از خشم نیست.
خشم کنترل نشده سلامتی را از بین می برد، و روي روابط، خانواده، فعالیت تجاري و جوامع تأثیر بد بر جاي می گذارد.خشم علت اصلی جنگها، انقلابات و تعارضهاي اجتماعی است.
علت اصلی خشم انتقادهاي مخرب دوران اوایل کودکی است. وقتی کسی مورد انتقاد قرار می گیرد، به گونه اي واکنش نشان می دهد که انگار مورد حمله واقع شده است.
حالت تدافع و رنجش به خود نمی گیرد. از آنجایی که هر رفتاري را که بارها و بارها تکرار کنید تبدیل به عادت می شود، بسیاري از اشخاص واکنش توأم با خشم را در برخورد با هر مسئله، نومید یا ناراحتی بروز می دهند.
بعد به جایی می رسند که در هر زمینه اي خشم به دل می گیرند.
براي عصبانی شدن شخص باید کسی را به خاطر اتفاقی که افتاده یا نیفتاده سرزنش کند.بسیاري از اشخاص به قدري در سرزنش کردن دیگران مشغله فکري دارند که تماس خود با واقعیتها را از دست می دهند.
آنها همه دنیا را با عینک سرزنش نگاه می کنند.
کسی مقصر نیست
اجازه بدهید مثالی بزنم. دو نفر که عاشق یکدیگرند با هم ازدواج می کنند. هر دو قصد خیر دارند، انتظار آینده اي تابناك را می کشند.
اگر غیر از این باشد، اصولاً ازدواجی صورت نمی پذیرد. متأسفانه، اشخاص و شرایط با گذشت زمان تغییر می کنند.
زن و شوهري که به آنها اشاره کردیم به این نتیجه می رسند که دیگر مناسب یکدیگر نیستند و تصمیم به طلاق می گیرند و بعد مسئله به واقع شروع می شود.
به جاي اینکه بالغانه فکر کنند، به جایی رسیده اند که با هم ناسازگار هستند و دیگر نمی خواهند با هم زندگی کنند و یکدیگر را سرزنش می کنند.
کسی باید مقصر باشد. او که تقصیر دارد باید مجازات شود.حالا باید پاي وکلا و قضات به میان کشیده شود.کارآگاه و حسابدار استخدام می شوند. شرایط بد و بدتر می شود.
و کار را به خشم، مرارت، تلخی، متهم کردن و حتی تنفر می کشاند. بهترین طرز برخورد با ازدواج یا رابطه اي که سازگار نیست این است که آن را به عنوان یک واقعیت ناخوشایند بپذیریم، رفتاري منطقی بروز دهیم و بعد هر کدام به سر وقت زندگی خودمان برویم.
بسیاري از زوجها از طریق یک میانجی این کار را می کنند. همه این گونه در شرایط بهتري قرار می گیرند. این واقعیتی است که اغلب اشخاص تصور می کنند در هر کاري که می کنند رفتارشان درست است.
اما به محض اینکه یکی از طرفین دیگري را متهم می سازد و در مقام سرزنش او حرف می زند، و یا از این هم بدتر، می خواهد او بپذیرد که مقصر است، جنگ احساسی و حقوقی شروع می شود.
اشکال این طرز برخورد این است که هیچ کدام از طرفین سودي عاید نمی برند.
قبول مسئولیت
بهترین روش براي از میان برداشتن انواع خشم قبول مسئولیت است. با قبول مسئولیت، بلافاصله از شدت خشم شما کاسته می شود.
انرژي اي که خشم براي حالت وجودي خود به آن نیاز دارد قطع می شود. به محض آنکه می گویید «من مسئول هستم»خشمتان فرو می نشیند.
به خاطر قانون جایگزینی و این حقیقت که ذهن شما در آن واحد تنها به یک موضوع می تواند فکر کند، نمی توانید هم زمان هم موقعیت را بپذیرید و هم خشمگین باشید
چشم اندازهاي مثبت در برابر نگرشهاي منفی
به دو طریق می توانید به دنیایتان نگاه کنید. می توانید از دنیا برداشت مثبت و در غیر این صورت برداشت منفی داشته باشید.
با قبول مسئولیت در قبال خود و آنچه براي شما اتفاق می افتد، به انسان مثبت تبدیل می شوید. دنیا را به دیده تحسین نگاه می کنید.
در قبال خود و امکانات خود خوش بین تر می شوید. به انسانی شادتر و مؤثرتر تبدیل می گردید. برعکس، وقتی به دنیا به دیده منفی نگاه می کنید، در همه جا بی عدالتی و مشکل می بینید.
ظلم و بدي می بینید. در اطراف خود و به هر جا که نگاه می کنید اشخاص مقصر و خطاکار می یابید.به جاي فرصت مناسب و امید، محدودیت و بی انصافی را مشاهده می کنید.
تفاوت در نتیجه
در هر کشوري بعضی ها در رفاه بیشتري به سر می برند. این مسئله در تمام طول تاریخ براي انواع جوامع مصداق داشته است.
می تواند دلایل مختلفی داشته باشد. ممکن است علتش این باشد که اشخاص استعداهاي متفاوت و آرزوهاي جورواجور دارند.
ممکن است دلیلش این باشد که بعضیها سخت کوش تر هستند.با استعداد بهتري تولد یافته اند و یا خیلی ساده در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفته اند.
اما به هر صورت نباید اشخاص با رفاه بیشتر را مسبب اشخاص با رفاه کمتر معرفی کرد. به همین شکل که سالم ها را نمی توان مسبب بیماري دیگران معرفی نمود.
اشخاص موفق و شاد را نباید سبب عدم موفقیت و ناخشنودي دیگران دانست. کسانی که زندگی خوبی براي خود و خانواده شان تدارك دیده اند، مسئول زندگی ناخوشایند جمعی ناموفق نیستند.
موفقیت تولید شکست و ناکامی نمی کند.وقتی صادقانه این واقعیت را بپذیریم، بسیاري از مشاجرات و ناسازگاریها در سطح فلسفی و سیاسی از بین می روند.
قدرت بخشودن
ریشه احساسات منفی که سبب می شود کسی متوسل به سرزنش کردن دیگران و گرفتار خشم و رنجش گردد، بترسد و دچار تردید و غبطه و حسادت شود، ناتوانی در بخشودن دیگران است که به شیوه هاي مختلف به ما آسیب می رساند.
وقتی کودك هستیم و بزرگ می شویم، از مرحله اي عبور می کنیم که در آن عدالت براي ما بسیار مهم است. به مفهوم« انصاف» بهای فراوان می دهیم.
از هر حادثه و صحنه اي در زندگی مان که منصفانه به نظر نمی رسد ناراحت می شویم، بخصوص اگر این موضوع مربوط به خود ما باشد.
هرگاه احساس کنیم که با ما یا با دیگران غیرمنصفانه برخورد شده است، آن را حمله اي متوجه خود می بینیم. عزت نفس شکستنی ما تهدید می شود.
با خشم و رنجش واکنش نشان می دهیم. این مرحله نرمال از رشد ماست تا دوران کودکی را پشت سر بگذاریم و به بلوغ برسیم.
اما بعضیها در این مرحله متوقف می شوند و هرگز به فراسوي آن رشد نمی کنند.اگر به ما اهمیت دست کشیدن و بخشودن را آموزش نداده باشند، تجربه بخشودن را پیدا نمی کنیم.
اگر دقیق و مواظب نباشیم، زندگی مان را براساس خشم در قبال دیگران تدوین می کنیم. بسیاري از روانشناسان و روانپزشکان همه مدت فعالیت خود را صرف کمک به اشخاص می کنند تا با گذشته هاي ناخوشایند خود کنار بیایند.
قدرتمندترین و رهایی بخش ترین تصمیماتی که می توانید بگیرید این است کسانی را که به هر طریق شما را رنجانیده اند، ببخشایید.
تنها با بخشودن دیگران می توانید خودتان را آزاد کنید. به همین دلیل است که اغلب ادیان بخشودن و عفو کردن را مورد تأیید قرار داده اند و آن را قدم اول به سوي آرامش ذهن ارزیابی می کنند.
تصورش را بکنید اگر از کسی یا موضوعی در این دنیا خشمگین نبودید، چه اتفاقی می افتاد. تصور کنید که کاملاً مثبت، خوش بین، بشاش، با عزت نفس فراوان و اعتماد به نفس نامحدود هستید.
تصور کنید انسانی گرم، دوستانه و مهربان هستید و از آرامش درونی برخوردار می باشید. همه اینها در صورتی میسر می شوند که بتوانید دیگران را ببخشایید.
دو نفر می خواهد
بعضیها با یک فرض اشتباه از بخشودن و گذشتن خود داري می ورزند. آنها فکر می کنند که با بخشودن رفتار کسی را که از آن رنجیده اند، تأیید می کنند.
فکر می کنند اگر طرف دیگر را ببخشند، به او لطفی کرده اند. حتی فکر می کنند که او را رها کرده اند و حال آنکه مصمم اند این کار را نکنند.
و این در حالی است که براي ساختن یک زندان به دو نفر احتیاج است، یکی زندانی و یکی زندانبان. هر دوي اینها در زندان هستند.
وقتی شما طرف مقابل را آزاد می کنید، خودتان را آزاد کرده اید. مجبور نیستید که رفتار او را تأیید کنید. شما او را می بخشایید براي اینکه در باقی مانده عمرتان راحت شوید.
بنابراین بخشودن اقدامی به سود خود و نوعی خودخواهی است. هیچ رابطه اي با طرف مقابل ندارد.
وقتی از کسی عصبانی باقی می مانید، کنترل عاطفی خود را به او واگذار می کنید. به او امکان می دهید که از فاصله دور شما را کنترل کند.
با نبخشودن، به آن شخص امکان می دهید که بر زندگی احساسی و عاطفی شما مسلط شود.
راه بخشودن
راه بخشودن بسیار ساده است. هرگاه به آن شخص می اندیشید از قانون جایگزینی استفاده می کنید و می گویید « خداوند او را ببخشاید من او را می بخشم و برایش روزگار خوشی را از خداوند مسئلت دارم »
نمی توان کسی را بخشید، براي او آرزوي موفقیت کرد و در ضمن از او عصبانی بود. اندیشه مثبت اندیشه منفی را لغو می کند می توانید با قبول مسئولیت سهم خود در ماجرا بر سرعت آزادسازي شخص طرف دیگر بیفزایید.
به ندرت اتفاق می افتد که حادثه اي در خلاً انجام پذیرد. تقریباً بدون استثنا شما هم کاري کردید که به این اتفاق کمک کرد.
بنابراین باید سهم خود را هم در نظر بگیرید.می توانید بگویید « من مسئول هستم. نباید خودم را درگیر آن حادثه می کردم.نباید آن کار را می کردم.من او را به طور کامل می بخشایم و از کاري که کرده صرفنظر می کنم .»
ممکن است در شروع، بخشودن براي شما دشوار باشد. گفتن این کلمات ممکن است برایتان دشوار باشد. بسیاري از مردم تمام زندگی شان حول این موضوع می گردد.
نگران آنند اگر از کسی یا موضوعی شکایت نکنند، حرفی براي گفتن نخواهند داشت وقتی دیگران را می بخشایید، احساس می کنید که سبک تر شده اید.
وقتی اندیشه هاي خشم و رنجش از بین می روند، اندیشه هاي مثبت ذهن شما را پر می کنند و انرژي و اشتیاق بیشتري پیدا می کنید. احساس می کنید قوي تر شده اید و از اطمینان بیشتري برخوردارید. آینده به رویتان باز می شود.
وقتی تصمیم به بخشودن می گیرید، به این فکر نکنید که دوستان و دیگران در باره تان چه می گویند.
احتمالاً آنها هم از شنیدن گله ها و شکایات شما خسته شده اند. در واقع، وقتی شروع به بخشودن می کنید، اغلب به این نتیجه می رسید که تنها پیوند و اتصال شما با بعضیها همین جلسات گله گزاري است.
وقتی تصمیم می گیرید دیگران را ببخشایید، ممکن است به این نتیجه برسید که آنها اشخاص آن قدرها مناسبی نیستند که با آنها صحبت کنید.
اشخاصی که باید آنها را ببخشایید
اگر در کار تغییر دادن اندیشه و زندگی خود جدي باشید، باید چهار گروه را ببخشایید.
اول پدر و مادر، خواه در قید حیات باشند یا نباشند. باید قطعاً آنها را به خاطر اعمال و رفتارشان ببخشایید. باید از آنها متشکر باشید که به شما امکان حیات دادند.
آنها بودند که شما را به این دنیا آوردند. اگر از زنده بودن خوشحالید، می توانید آنها را به خاطر هر چیز دیگري مورد عفو قرار بدهید. دیگر از آنها شکایت نکنید.
بسیاري از کسانی که در همایشهاي من شرکت کرده اند با پدر و مادرشان ملاقات کرده و به آنها گفته اند که آنها را بخشوده اند.
اغلب این اقدام شجاعانه روي رابطه آنها تأثیر قدرتمندي برجاي گذاشته است. و از آن روز به بعد، دوستان خوب یکدیگر شده اند که تا پایان عمر ادامه پیدا کرده است.
روابط شخصی نزدیک
گروه دومی که باید آنها را ببخشایید اشخاصی هستند که با آنها روابط شخصی نزدیک دارید. ازدواج و سایر روابط نزدیک می توانند بسیار شدید باشند
و بنابراین روي عزت نفس و احساس خود ارزشمندي شما تأثیر بگذارند. اما توجه داشته باشید که در اغلب موارد شما تا اندازه اي در مشکلی که پیش آمده مسئولیت داشته اید.
از استحکام اخلاقی لازم بهره داشته باشید و بگویید:« مسئول هستم » و بعد آنها را مورد عفو قرار بدهید.
بگویید:«من او را به خاطر هر کاري که کرده است، می بخشم » هر بار که این حرف را بزنید قدمی به جلو برمی دارید و دیري نمی گذرد که دیگر مشکلی در میان نخواهد بود.
نامه
بسیاري از کسانی که در همایشهاي من شرکت کرده اند به این نتیجه رسیده اند که «نوشتن نامه » وسیله مناسبی است که آنها را براي همیشه از ناراحتی رابطه شان دور می کند.
این روش قدرتمندي است که می تواند شما را از خشم و رنجش برهاند به چگونگی کار توجه کنید: می نشینید و براي طرف مقابل نامه اي می نویسید و او را می بخشایید. این نامه از سه بخش تشکیل می شود.
اول، می گویید :«تو را به خاطر همه کارهایی که کردي تا من ناراحت شوم، می بخشایم »
دوم، فهرستی از همه کارهایی که هنوز از آن آگاه هستید تهیه می کنید. بعضیها چندین صفحه در این مورد می نویسند
سوم، نامه را با نوشتن «برایت آرزوي موفقیت می کنم»به انتها می برید نگران واکنش طرف مقابل نباشید. این به شما ارتباطی ندارد.
هدف شما این است که خودتان را آزاد کنید، به آرامش ذهنی برسید و به سمت زندگی عالی اي که در پیش دارید حرکت نمایید.
فهرست خود را پاکسازي کنید
سومین گروهی که باید آنها را ببخشایید همه کسانی هستند که به شکلی شما را در زندگی رنج داده اند. آنها را رها کنید.
رؤسا، شرکاي تجاري، دوستان، کسانی که به شما خیانت کردندو همه کسانی که برایتان تولید اندوه نمودند راببخشایید. فهرست خود را پاکسازي کنید.
خودتان را رها کنید
شخص چهارم و شخص آخري که باید او را ببخشایید خود شما هستید. باید خود را قطعاً به خاطر کار احمقانه، بی معنی، شرورانه، بی فکرانه و یا ظالمانه اي که صورت دادید، ببخشایید.
این اشتباهات گذشته را با خود حمل نکنید. این مربوط به آن زمان بود و حالا زمان تغییر کرده است.
این گونه به موضوع بیندیشید:
وقتی در گذشته کاري کردید که هنوز نسبت به آن احساس بدي دارید، همان شخصی که امروز هستید نبودید. در آن زمان، آدم متفاوتی بودید، جوان تر بودید، تجربه کمتري داشتید.
خویش واقعی خود نبودید. شما شکل نابالغ شرایط بالغانه امروز خود بودید. از کوبیدن و سرزنش کردن خود به خاطر کاري که مربوط به مدتها قبل است خودداري ورزید.
در روان درمانی، وقتی کسی به خاطر اتفاقی که در دوران کودکی براي او افتاده عمیقاً ناراحت است، لحظه اي فرا می رسد که می گویید:
«. تقصیر من نیست» گاه شما کاري کردید یا کاري را با شما کردند که بیش از حد جوان و کم تجربه بودید و نمی دانستید که چه می گذرد و یا نمی توانستید آن موقعیت را تغییر بدهید.
این تقصیر شما نبود.شما بهترین کاري را که می توانستید، انجام دادید. اشکالی متوجه شما نیست. خود را ببخشایید و از قلاب آزاد کنید.
بگویید «خودم را به خاطر همه اشتباهاتی که مرتکب شدم، می بخشایم. من آدم خوبی هستم و آینده اي بزرگ در انتظارم است .
هرگاه به یاد آن حادثه می افتید، بگویید:خودم را کاملاً می بخشایم و بعد به زندگی خود برسید.
هشدار نهایی
اغلب اشخاص با موضوع بخشودن آشنا هستند. در اغلب ادیان به این موضوع اشاره شده است، و در روانشناسی و متافیزیک تدریس می گردد.
شما می دانیدکه باید کسانی را که در زندگی شما را ناراحت کرده اند،مورد عفو قرار دهید.اما در این میان خطربزرگی وجود دارد.
این خطر وجود دارد که اگریک حادثه ناراحت کننده مربوط به گذشته را مورد عفو قرار ندهید، تمام زندگی تان مختل می شود.
اینکه نخواهید تنها یک شخص یا یک موقعیت را مورد عفو قرار دهید، در حکم ترمزي است که پیشرفتهاي لحظه اي شما را مختل می سازد.
شمار کثیري از مردان و زنان وجود دارند که به سبب خشم و رنجشی که در قبال دیگران دارند از بخشودن آنها خودداري می ورزند و بنابراین هرگز به رهایی و آزادي نمی رسند.
اجازه ندهید این اتفاق براي شما بیفتد. باید از شجاعتی برخوردار باشید که همه را مورد عفو قرار بدهید. استثنایی قائل نشوید.
نباید کسی در زندگی شما وجود داشته باشد که هنوز از او ناراحت باشید. ذهن شما باید در آرامش قرار داشته باشد.
کنترل عواطف خود را به دست بگیرید
نقطه شروع برطرف کردن احساسات و عواطف منفی این است که کنترل اندیشه ها و اعمال زندگی خود را به دست بگیرید، و به خود عادتی بدهید که احساسات منفی خود را ابراز ننمایید.
ممکن است نتوانید واکنشهاي اولیه خود را نادیده بگیرید، اما می توانید از ابراز کردن آنها خودداري ورزید.
بعضیها معتقدند که تخلیه احساسات منفی اقدامی سالم و درست است.
اما واقعیت این است که درباره آنچه حرف بزنید و به آن بیندیشید در شما رشد می کند. یک تجربه منفی در حکم جرقه اي است که وقتی در معرض هوا قرار می گیرد، شعله ور می شود.
خدایان راستین وارد می شوند
یک شاعر انگلیسی زمانی نوشت :«وقتی خدایان دروغین بیرون می روند، خدایان راستین وارد می شوند»(دیو چو بیرون رود فرشته ) وقتی به حوادث منفی فکر نکنید و درباره شان حرف نزنید، خدایان راستین احساسات مثبت وارد می شوند و ذهن و دل شما را تسخیر می کنند.
وقتی از اندیشه ها، نقطه نظرها، تعصبات و نگرشهایی که شما را ناخشنود می کنند دست می کشید، اندیشه ها و احساساتی را تجربه می کنید که به شما درباره خود و زندگی تان احساس خوبی می دهند.
طبیعت در جانب شماست.طبیعت می خواهد که شاد، سالم، موفق و کامروا باشید. تقدیر شماست که شادي، هماهنگی، عشق و بزرگ ترین دستمایه سعادت انسانی یعنی آرامش خیال را تجربه کنید.
از همین رو تصمیم بگیرید که احساسات منفی را از خود دور کنید. از همین لحظه مصمم شوید تا مثبت، خوش بین، شاد و پراشتیاق شوید. فکرتان را در باره خودتان عوض کنید تا زندگی تان تغییر کند.
تمرینات عملی
01 از امروز تصمیم بگیرید و مصمم شوید که انسانی شاد باشید. از خود بپرسید « در زندگی من چه چیزي است که مرا ناخشنود می کند و اسباب استرس مرا فراهم می سازد؟
جوابتان هر چه باشد، تصمیم بگیرید با آن برخورد کنید و آن را از میان بردارید.
02 به یاد ماجرایی درباره کودکی خود بیفتید که هنوز از آن عصبانی هستید. حالا آن حادثه را به طور مثبت تفسیر مجدد کنید و آن را یک تجربه یادگیري ارزشمند در نظر بگیرید.
03 در کدام زمینه هاي زندگی خود خشمگین و رنجیده هستید، آن هم به این دلیل که هنوز کسی یا حادثه اي را مسبب اقدامی که صورت گرفته یا نگرفته می دانید؟ هر چه باشد، مسئولیت را بپذیرید و به زندگی خود بپردازید.
04 چه کسی در گذشته شما وجود دارد که هنوز او را نبخشوده اید؟ کدام تجربه مربوط به گذشته بیشترین خشم امروز شما را سبب می شود؟ هر چه و هر که مسبب آن است، او را مورد عفو قرار دهید.
05 دیگر مسائل را شخصی ارزیابی نکنید. از حالا به بعد، وقتی اشخاص به شما احترام نمی گذارند و یا با شما به شکلی که می خواهید رفتار نمی کنند، به فراسوي آن بروید و بی اعتنا به آن به زندگی خود بپردازید.
06 از امروز تصمیم بگیرید هر که را نسبت به او خشمگین هستید، ببخشایید. آنها و هم زمان با آنها خودتان را رها سازید.
07 خود را به خاطر اشتباهاتی که مرتکب شده اید مورد عفو قرار دهید. اگر امکانش وجود دارد، به سر وقت کسی که از خطاي شما آسیب دیده بروید و از او تقاضاي بخشش کنید. خودتان را رها سازید.
پیشنهاد می کنیم این مطالب رو هم ببینید::
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش دهم) فکرتان را عوض کنید _ اندیشه خود را در خدمت...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش هشتم) فکرتان را عوض کنید _مانند یک نابغه فکر کنید کاري...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش ششم) فکرتان را عوض کنید کیفیت زندگی یک شخص را عمق...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش چهارم) فکرتان را عوض کنید، تصمیم بگیرید و ثروتمند شوید اندیشه...
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.