فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش اول)
در روانشناسی قانونی وجود دارد که می گوید اگر تصویري از آنچه را می خواهید و مایلید که او بشوید به مدت کافی در ذهن خود مجسم کنید، به زودي دقیقاً همان او که فکر می کردید، می شوید.
-ویلیام جیمز
روزي روزگاري زنی بود که حدوداً 30 سال از سنش می گذشت. ازدواج کرده بود و داراي دو فرزند بود. مانند بسیاري از مردم، او هم در خانه اي بزرگ شده بود که پیوسته مورد انتقاد قرار می گرفت و والدینش با او رفتار منصفانه اي نداشتند.
در نتیجه او احساسی عمیق از حقارت و عزت نفس ضعیف داشت. منفی و هراسان بود. اعتماد به نفس نداشت. خجالتی بود و خود را زنی ارزشمند به حساب نمی آورد.
فکر می کرد از استعداد خوبی برخوردار نیست. یکی از روزها، در حالی که به سمت فروشگاه رانندگی می کرد، اتومبیل دیگري از چراغ قرمز عبور و با اتومبیل او تصادف کرد.
وقتی به هوش آمد، خود را در بیمارستان یافت. حافظه اش را از دست داده بود. می توانست حرف بزند، اما گذشته اش را به خاطر نمی آورد.
ابتدا، پزشکان گمان می کردند که این یک نارحتی موقتی است، اما هفته ها گذشت و حافظه او به جاي اول خود باز نگشت.
شوهر و فرزندانش همه روزه به عیادتش می آمدند، اما او آنها را نمی شناخت. مورد استثنایی بود. بسیاري از پزشکان و متخصصان به دیدنش می آمدند تا او را آزمایش کنند و از شرایطش بپرسند.
شروع دوباره
سرانجام، در حالی که حافظه اش را به کلی از دست داده بود، به خانه رفت. او براي اینکه بداند چه اتفاقی برایش افتاده شروع به خواندن کتابهاي پزشکی کرد و بخصوص به موضوع بی هوشی و ازدست رفتن حافظه توجه دقیق کرد.
در این زمینه با متخصصان ملاقات و گفتگو کرد و سرانجام درباره شرایط خود مقاله اي نوشت.کمی بعد، از او دعوت کردند تا در یک همایش پزشکی درباره مقاله اش حرف بزند،
و به سؤالات درباره بی هوشی جواب بدهد و اطلاعاتش درباره عملکرد اعصاب را با دیگران در میان بگذارد.
در این جریان، اتفاق حیرت انگیزي افتاد. او به یک شخص کاملاً جدید تبدیل شد. توجهاتی که در بیمارستان و بیرون از بیمارستان به او شد سبب گردید که او خودش را زنی ارزشمند و مورد مهر و محبت خانواده اش ارزیابی کند.
توجه متخصصان پزشکی به او بر عزت نفس و احترام به خود او اضافه کرد. او تبدیل به زنی مثبت، مطمئن، معاشرتی، دقیق و آگاه شد. به طوري که اغلب او را براي شرکت در همایشهاي پزشکی دعوت می کردند.
تمام حافظه منفی مربوط به دوران کودکی او از میان رفت. احساس حقارتش تمام شد. او به شخص جدیدي تبدیل شد. او فکرش را عوض کرد تا زندگی اش تغییر کند.
لوح سفید
دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندي، اولین کسی بود که به موضوع لوح سفید و نانوشته اشاره کرد. این نظریه می گوید که هر کس بدون اندیشه یا ایده قبلی به دنیا می آید
و آنچه را که فکر و احساس می کند، از دوران کودکی به بعد آن رامی آموزد. به این می ماند که کودك ذهن نانوشته دارد
و بعد هر کس که از کنارش می گذرد و یا هر حادثه و تجربه اي که اتفاق می افتد، اثري بر این لوح باقی می گذارد.
بالغ مجموعه تمامی آن چیزهایی است که او در جریان رشد می آموزد، احساس و تجربه می کند. کاري که بالغ در مراحل بعدي زندگی خود می کند ناشی از شرطیهاي اولیه است.
ارسطو می گوید« آنچه در ذهن کاشته شود، ابراز می گردد» .
شاید مهم ترین پیشرفت در زمینه توانمندي بالقوه تان در قرن بیستم کشف خودانگاره یا تصویر ذهنی بود. همه از زمان تولد به بعد باورهایی درباره خود می آموزند.
خودانگاره شما برنامه جامع و اصلی کامپیوتر نیمه هشیار شما می شود که آنچه می اندیشید، احساس می کنید و انجام می دهید را مشخص می سازد.
بنابراین همه تغییرات در زندگی با تغییر در خودانگاره به دست می آید. نوزاد بدون خودانگاره متولد می شود.
هر نقطه نظر، عقیده، احساس و نگرشی که در دوران بلغ و بزرگسالی دارید، ناشی از ایده اي است که آن را در کودکی آموخته اید. وقتی باور کنید که چیزي حقیقت دارد، برایتان حقیقت پیدا می کند.
تأثیرات اولیه ماندگار هستند
اگر پدر و مادرتان مرتب می گفتند که شما چه شخص خوبی هستید، اگر پدر و مادرتان شما را دوست می داشتند، تشویق و حمایتتان می کردند، اگر شما را بدون توجه به کارتان باور می داشتند،
شما با این باور بزرگ می شدید که آدم خوب و ارزشمندي هستید. تا سه سالگی این باور بخشی از وجود شما می شد و شما در برخورد با دنیا خودتان را خوب و بی کم و کاست ارزیابی می کردید.
اگر پدر و مادرتان نمی دانستند که کلمات و رفتار آنها چه تأثیر عظیمی بر شخصیت شما می گذارد، احتمالاً از شما انتقاد مخرب می کردند، شما را تأیید نمی کردند و براي کنترل کردن شما، عواطف و احساساتتان را تخریب می کردند.
وقتی کودك به طور پیوسته و مرتب مورد انتقاد قرار بگیرد، به این نتیجه می رسد که اشکالی در او وجود دارد.
او متوجه نیست و درك نمی کند که چرا مورد انتقاد قرار می گیرد، چرا مجازات می شود. اما تصور می کند که پدر و مادرش از حال و روز او اطلاع دارند و بنابراین شایسته انتقادهاي پدر و مادر خود است.
او به این نتیجه میرسدکه ارزشمند و دوست داشتنی نیست.احساس بی ارزش بودن می کند.
تقریباً تمام مشکلات شخصیتی در نوجوانی، دوران بلوغ و بزرگسالی ریشه در چیزي دارد که روانشناسان به آن عشق دریغ شده می گویند.
همان طور که گل رز به باران احتیاج دارد، بچه ها به مهر و محبت احتیاج دارند. وقتی بچه ها خودشان را دوست داشتنی ندانند، احساس عدم امنیت خاطر می کنند.
فکر می کنندمن به اندازه کافی خوب نیستم بعد شروع به رفتارهاي تعدیلی می کنند تا اضطراب درونی خود را جبران کرده باشند.
این احساس محرومیت از عشق و محبت در بدرفتاري، مسائل شخصیتی، خشمگین شدن، افسردگی، ناامیدي، نداشتن آرزوهاي بزرگ و مسئله داشتن با مردم و در روابط با دیگران ایفاي نقش می کند.
شما نترس متولد می شوید
کودك بدون هرگونه هراس متولد می شود. تنها ترسش از افتادن و سقوط کردن و صداهاي بلند است. سایر ترسها را کودك در حالی که بزرگ می شود، می آموزد.
دو ترس عمده اي که در همه ما تولید می شود ترس از شکست و ناکامی، و دیگري ترس از انتقاد و رد شدن است.
اگر وقتی دست به هر تجربه اي می زنیم مورد انتقاد قرار بگیریم، ترس از شکست در ما ایجاد می شود. بر سرمان فریاد می کشند نه!از آنجا فاصله بگیر! این کار را نکن!
آن را بر زمین بگذار مجازاتهاي جسمانی و دریغ کردن از عشق، ما را به هراس می اندازند، به ما احساس عدم امنیت خاطر می دهند .
دیري نمی گذرد که به این باور می رسیم ما کوچک تر، ضعیف تر، ناشایسته تر، نابسنده تر و نالایق تر از آن هستیم که دست به کار جدیدي بزنیم.
ما این احساس را با عباراتی مانند«. نمی توانم، نمی توانم، نمی توانم ابراز می کنیم.
هر گاه به این فکر می افتیم که کار جدیدي صورت بدهیم، خود به خود دچار احساس هراس می شویم. می ترسیم ما را مجازات کنند. و باردیگر می گوییم .
«نمی توانم » ترس از شکست دلیل اولیه براي شکست و ناکامی در زندگی است. در اثر انتقادات مخرب در زمان کودکی، وقتی بزرگ و بالغ می شویم،دست به کاري نمی زنیم.
می ترسیم، دلشوره پیدا می کنیم و بی قرار می شویم. خودمان را دست کم می گیریم و ارزان می فروشیم. هنوز دست به کار نشده دست از کار می کشیم.
به جاي آنکه مغز حیرت انگیز خود را به کار بگیریم تا به خواسته هاي خود برسیم، دلیل می آوریم که نمی توانیم آن کار بخصوص را انجام بدهیم.
نیاز به مهر و محبت
دومین هراس عمده اي که مانع از پیشرفت و ترقی ما می شود، و اعتماد به نفس ما را از بین می برد، و میل به داشتن زندگی توأم با شادي و شادمانی را در ما نابود می کند،
ترس از رد شدن و یا ترس از مورد انتقاد قرار گرفتن است.
این احساس را در دوران کودکی از پدر و مادر از کارمان ناراضی هستند، از ما عصبانی می شوند و مهر و عشق و تأییدشان را از ما دریغ می کنند و این در حالی است که در کودکی به اینها شدیداً احتیاج داریم.
ترس از دوست داشته نشدن به قدري براي یک کودك دردناك است که او بلافاصله رفتارش را به گونه اي سازمان می دهد که مورد تأییدپدر و مادرش قرار بگیرد.
این گونه کودك خود به خودي خود را از دست می دهد و در نتیجه فعل مجبور هستم! مجبور هستم را صرف می کند.
با خود به این نتیجه می رسد که مجبورم هر چه را پدر یا مادر می گویند انجام بدهم. در غیر این صورت، آنها مرا دوست نمی دارند و من تنها می مانم.
عشق مشروط
در دوران بلوغ و بزرگسالی، کسی که در کودکی عشق مشروط را تجربه کرده است (عشق مشروط در برابر عشق بی چشم داشت یا بی قید و شرط که بزرگ ترین هدیه اي است
که کسی می تواند آن را به دیگران بدهد) نسبت به نظرات دیگران به شدت حساس می شود.
اگر کمترین امکان آن وجود داشته باشد که کسی او را تأیید نکند، شخص از دست زدن به آن کار خودداري می ورزد.
ترس از شکست و رد شدن که ناشی از انتقاد مخرب در اوایل دوران کودکی است یکی از دلایل ریشه اي اغلب ناخشنودیها و اضطرابات ما در سنین بزرگسالی است.
پیوسته احساس می کنیم که ! نمی توانم یا مجبورم در این میان بدترین احساس این است که نمی توانم،اما مجبورم یا مجبورم، اما نمی توانم »
می خواهیم کاري بکنیم، اما می ترسیم که شکست بخوریم. می ترسیم مورد تأیید قرار نگیریم. می خواهیم کاري کنیم که زندگی مان بهتر شود، اما از شکست می ترسیم. می ترسیم کس از ما انتقاد کند.
در اغلب اشخاص، هراسهایشان بر آنها حکومت می کند. هر کاري بکنند براي اجتناب از شکست یا انتقاد است.
همیشه می خواهند بازي بی خطر بکنند و در این شرایط جایی براي تلاش براي رسیدن به هدف باقی نمی ماند. اشخاص در این شرایط به جاي فرصت مناسب دنبال احساس امنیت خاطر می گردند.
میزان شکست خود را دو برابر کنید
آرتور گوردون، نویسنده، زمانی از توماس واتسون، بنیانگذار آي بی ام، پرسید چگونه می تواند به عنوان یک نویسنده سریع تر به موفقیت برسد.
توماس واتسون، که یکی از غولهاي بزرگ دنیاي تجارت در آمریکاست، در جوابش گفت :اگر می خواهی سریع تر به موفقیت برسی، میزان شکستهاي خودت را دو برابر کن. موفقیت در منتهی علیه شکست وجود دارد
واقعیت این است که هر چه قبلاً بیشتر شکست خورده باشید، به احتمال بیشتري موفق خواهید شد. شکستها شما را براي موفقیت آماده کرده اند.
به همین دلیل است که می گویند بعد از هر بدبیاري نوبت خوش بیاري می رسد. وقتی شکست خود را دو برابر می کنید، هم زمان با آن موفقیت شما هم دو برابر می شود
سخت افزار ذهنی شما
آنچه را که درباره خودتان می دانید، همه باورهاي شما، روي «سخت افزار» شخصیت شما در خود انگاره اي که دارید حک می شود خودانگاره شما مقدم بر میزان و سطح عملکرد شماست
و اثربخشی شما در هر کاري که می کنید پیش بینی می کند خودانگاره شما از باوري که به خود و توانمندیهاي خود دارید تشکیل می شود.
این خودانگاره یا تصویر ذهنی تعیین می کند شما به چه می اندیشید و درباره خودتان چه احساسی دارید و به کجا خواهید رسید
خودانگاره هاي کوچک شما
شما خودانگاره هاي کوچک تري هم دارید. این خودانگاره ها به اتفاق هم، خودانگاره اصلی شما را بنا می کند. شما براي هر زمینه اي از زندگی خود داراي یک خودانگاره یا تصویر ذهنی هستید.
خودانگاره هاي کوچک مشخص می کنند که شما در آن زمینه خاص چگونه می اندیشید و چه احساسی دارید.
براي مثال، درباره میزان سلامتی و آمادگی جسمانی خود، داراي یک خودانگاره هستید. درباره اینکه چقدر غذا بخورید یا ورزش کنید هم داراي خودانگاره می باشید.
درباره اینکه چقدر دوست داشتنی هستید، چقدر از محبوبیت و شهرت در نزد دیگران برخوردارید، چگونه همسر یا والدي هستید و تا چه اندازه دوست خوبی هستید داراي خودانگاره هستید.
براي هر ورزشی که می کنید و هر فعالیتی که درگیر آن هستید خودانگاره دارید.
درباره اینکه کارتان را به چه خوبی انجام می دهید و هر بخش آن را چگونه انجام می دهید هم داراي خودانگاره هستید.
درباره اینکه چه مبلغی درآمد به جیب می زنید، چقدر پس اندار و سرمایه گذاري می کنید داراي خودانگاره هستید. واقعیت این است که هرگز نمی توانید مبالغ بسیار بیشتر یا کمتري از آنچه خودانگاره شما حکم می کند به دست آورید.
اگر خواهان درآمد بیشتري هستید، باید باورهایی را که نسبت به خود دارید، تغییر دهید. این بخش مهمی از مطالب کتاب حاضر را تشکیل می دهد
باورهاي خود را تغییر بدهید
در هر مورد اگر می خواهید عملکرد خود را تغییر بدهید و به نتایج جدیدي برسید، باید تصویر ذهنی یا خودانگاره را تغییر بدهید.
خوشبختانه، باورهاي شما تا حدود زیاد ذهنی هستند و همیشه مبتنی بر واقعیات نمی باشند. به جاي آن، بیشتر به اطلاعاتی که دریافت کرده اید و آنها را واقعی می پندارید متکی هستند.
بدترین باورها، باورهاي خود محدود کننده هستند. اینها باورهایی هستند که سبب میشوند در زمینه اي احساس کمبود کنید.این باورها به ندرت درست هستند.
اما اگرآنها را معتبرارزیابی کنید،درباره شما مصداق وحقیقت پیدا میکنند. کار مهمی که باید انجام دهید این است که باورهاي خود محدود کننده را زیر سؤال ببرید.
باید فرض را بر این بگذارید که این باورهاي حقیقی نیستند. براي لحظه اي تصور کنید که با هیچ گونه محدودیتی رو به رو نیستید.
تصور کنید به آنچه در زندگی می خواهید دست پیدا می کنید. تصور کنید که توانمندي بالقوه شما نامحدود است.
براي مثال، تصور کنید که بتوانید دو برابر آنچه امروز کسب درآمد می کنید، پول دریافت کنید. تصور کنید بتوانید در خانه بزرگ تري زندگی کنید، اتومبیل بهتري سوار شوید و زندگی مطلوب تري داشته باشید.
تصور کنید که بتوانید یکی از اعضاي برجسته در زمینه کاري خود باشید. تصور کنید که یکی از محبوب ترین و سرشناس ترین شخصیتهاي اجتماع و دنیاي تجارت باشید.
تصور کنید از آرامش و اطمینان برخوردارید و از چیزي نمی هراسید. تصور کنید می توانید هر هدفی را براي خود در نظر بگیرید و به آن برسید.این گونه است که فکرتان را عوض می کنید تا زندگی تان تغییر کند.
نقطه شروع از میان برداشتن هراسها و آزاد کردن توانمندیهاي بالقوه این است که به ذهن خود باورهاي شجاعانه، سازنده، مثبت و جدید بدهید. در تمام این کتاب انجام دادن این مهم را می آموزید
سه بخش خودانگاره شما
خودانگاره یا تصویر ذهنی شما از سه بخش تشکیل می شود، درست مانند یک کیک که آن را به سه قسمت تقسیم کرده باشید.
این سه عنصر به اتفاق شخصیت شما را شکل می دهند.اینها تا حدود زیاد مشخص می کنند چه فکر و احساسی دارید و چه می کنید. اینها آنچه را که براي شما اتفاق می افتد، مشخص می سازند.
خود ایده آلی اولین بخش شخصیت و خودانگاره شماست. خود ایده آلی از تمامی امیدها، رؤیاها، پنداره ها و ایده آلهاي شما تشکیل میشود.
خود ایده آلی یا خودآرمانی شما از خصوصیات، ارزشها و کیفیاتی تشکیل می شود که آنها را در خود و دیگران تحسین می کنید.
خودایده آلی آن شخصی است که می خواهید به او تبدیل شوید. این ایده آلها راهنما و شکل دهنده رفتار شما هستند.
مردان، زنان و رهبران بزرگ و اشخاصی که از منش و شخصیت سطح بالا برخوردارند از ارزشها، پنداره ها و ایده آلهاي خود اطلاع دقیق دارند.
آنها می دانند که چه کسی هستند و به چه اعتقاد دارند. آنها براي خود معیارهاي سطح بالا در نظر می گیرند و حاضر نیستند که در این معیارها مصالحه کنند.
اینها کسانی هستند که دیگران به آنها نگاه می کنند و می توانند به آنها تکیه کنند. اینها در تبادلهاي خود با
دیگران قطعی و صریح هستند. در هر کاري که می کنند سعی دارند در حد ایده آلهاي خود ظاهر شوند.
آن طور که خودتان را می بینید
بخش دوم خود انگاره شما تصویر ذهنی شماست. این طریقی است که خودتان را می بینید و درباره خودتان فکر می کنید. این را اغلب آیینه درون می نامند.
اینجا مکانی است که وقتی به درون خود نگاه می کنید، به این نتیجه می رسید که چگونه در موقعیت بخصوصی باید رفتار کنید.
به خاطر قدرت تصویر ذهنی، همیشه رفتار بیرونی شما مطابق و منعکس کننده تصویر درونی شماست.
کسی که تصویر ذهنی را براي اولین بار کشف کرد ماکسوِل مالتز بود که به درك ما از عملکرد و اثربخشی انسان به مقدار زیاد اضافه کرد.
وقتی تصور می کنید و یا خود را می بینید که در بهترین شرایط خود عمل می کنید، پیامی به ذهن نیمه هشیارتان مخابره می کنید.
ذهن نیمه هشیار شما این پیام را بسان فرمانی در نظر می گیرد و بعد افکار، کلمات و اعمالتان را به گونه اي هدایت می کند که سازگار با تصویري باشند که شما در ذهن خود خلق کرده اید.
تمام پیشرفت هاي شما در زندگی با بهبود و اصلاح تصاویر ذهنی شما تحقق پیدا می کند. تصاویر ذهنی شما روي احساسات، رفتار و نگرشهاي شما و حتی اینکه دیگران چگونه با شما ارتباط برقرار می سازند تأثیر می گذارد.
ایجاد یک تصویر ذهنی مثبت بخش مهمی از تغییر دادن اندیشه و تغییر دادن زندگی است
احساسی که درباره خود دارید
سومین بخش خودانگاره عزت نفس است. عزت نفس بخش احساسی و عاطفی شخصیت شماست، و مهم ترین عاملی است که طرز فکر، احساس و رفتار شما را مشخص می سازد.
میزان عزت نفس شما تا حدود زیاد بخش عمده آنچه را که در زندگی تان اتفاق می افتد، مشخص می کند.
عزت نفس معنا و مفهومش این است که چقدر خودتان را دوست دارید.
هر چه خودتان را بیشتر دوست بدارید، عملکردتان در هر کاري که می کنید بهتر می شود.و با توجه به قانون برگشت پذیري، هر چه بهتر عمل کنید، بیشتر خودتان را دوست می دارید.
عزت نفس جوهر شخصیت شماست.این منبع انرژي است که اندازه اعتماد و اطمینان و شور و شوق شما را تعیین می کند.
هر چه خودتان را بیشتر دوست بدارید، هدفهاي بزرگ تري را براي خود در نظر می گیرید و بیشتر براي دست یابی به آنها از خود مداومت به خرج می دهید.
کسانی که از عزت نفس فراوان برخوردارند عملاً توقف ناپذیر هستند.
میزان عزت نفس شما کیفیت روابط شما را با دیگران مشخص می سازد. هر چه خودتان را بیشتر دوست بدارید و بیشتر به خودتان احترام بگذارید، دیگران را بیشتر دوست می دارید و به آنها احترام می گذارید..
و به همین اندازه آنها نسبت به شما احساس بهتري پیدا می کنند. در زندگی حرفه اي و شغلی، میزان عزت نفس شما عامل مهم و تعیین کننده اي است که مشخص می کند آیا دیگران از شما خرید می کنند،
شما را استخدام می کنند، با شما وارد معاملات تجاري می شوند و یا حتی به شما وام می دهند
هر چه عزت نفس شما بهتر باشد، به همان اندازه همسر و والد بهتري خواهید بود. والدین با عزت نفس زیاد، فرزندان با عزت نفس فراوان تربیت می کنند.
این فرزندان به اعتماد به نفس سطح بالایی دست پیدا می کنند و با کسانی که از عزت نفس فراوان بهره دارند معاشرت می نمایند.
خانواده هاي با عزت نفس زیاد با عشق، خنده و شادي و طراوت زندگی می کنند.
تعیین کننده عزت نفس
میزان عزت نفس شما تا حدود زیاد تحت تأثیر همخوانی تصویر ذهنی با خویش ایده آلی شما قرار دارد. شما همیشه عملکرد واقعی خود را در سطح ذهن نیمه هشیار با عملکرد آرمانی خود مقایسه می کنید.
هر گاه احساس می کنید که در بهترین سطح خود ظاهر شده اید،
احساس خوبی نسبت به خود پیدا می کنید. در این شرایط، عزت نفس شما افزایش می یابد. احساس شادمانی و موفقیت می کنید.
هر گاه کاري بکنید یا حرفی بزنید که با ایده آلهاي شما همخوانی نداشته باشد، عزت نفستان کاهش پیدا می کند.
هرگاه فاصله زیادي میان خودایده آلی و خودواقعی وجود داشته باشد، درباره خود احساس بدي پیدا می کنید.
به همین دلیل است که وقتی موفق نمی شوید، درباره خود احساس بدي پیدا می کنید.خودآیده آلی پیوسته به شما خاطر نشان می سازد که تا چه اندازه شخصیت بهتري می توانید بشوید
هسته شخصیت
روانشناسان امروزه معتقدند که عزت نفس هسته خود انگاره و شخصیت شماست.هر بهبودي که در شخصیت یا عملکرد شما ایجاد شود؛
بر عزت نفس شما می افزاید و سبب می شود که خودتان را بیشتر دوست بدارید. هر چه خودتان را بیشتر دوست بدارید،
تصویر ذهنی بهتري پیدا می کنید و در نتیجه عملکردتان بهتر می شود و به خودآرمانی خویش نزدیک تر می شوید.
بهترین خبر این است که رابطه معکوسی میان میزان عزت نفس و ترس شما از شکست وجود دارد. هر چه خودتان را بیشتر دوست بدارید، کمتر از شکست می ترسید.
هر چه بیشتر خودتان را دوست بدارید، کمتر نگران نظرات دیگران می شوید و کمتر از انتقاد می ترسید. هر چه بیشتر خودتان را دوست بدارید،
تصمیماتتان بیشتر براساس هدفها و استاندارهاي شما می شود و کمتر به این فکر می کنید که دیگران چه می گویند و چه نظري دارند
گفت و گوهاي درون خود را کنترل کنید
درست همان طور که هرگونه فکر کنید همان می شوید، هر حرفی که به خود بزنید هم همان می شوید. قدرتمندترین کلماتی که می توانید به خود بگویید اینها هستند
«! خودم را دوست دارم! خودم را دوست دارم!خودم را دوست دارم »:هرگاه بگویید «خودم را دوست دارم»هراسهایتان کاهش پیدا می کنند و شجاعتتان بیشتر می شود. کلمات «خودم را دوست دارم»
به قدري قدرتمند و مثبت هستند که بلافاصله از ناحیه ذهن نیمه هشیار شما به شکل یک فرمان پذیرفته می شوند.اینها بلافاصله روي افکار احساسات و نگرشهاي شما تأثیر می گذارند.
زبان تن شما بلافاصله بهبودي پیدا می کند و شما راست و قائم تر می ایستید. چهره تان مثبت تر و شاداب تر می شود. لحن صدایتان قوي تر می شود.
اعتماد بیشتري پیدا می کنید. درباره خودتان به احساس بهتري می رسید و در نتیجه با تمام اطرافیان خود رفتار دوستانه تر و صمیمانه تري پیدا می کنید.
فرضهاي اولیه خود را وارسی کنید
اغلب اندیشه و واکنشهاي شما به حوادث و اشخاصی که در زندگی تان حضور دارند، با توجه به فرضهاي اولیه شما مشخص می گردند.
اینها نقطه نظرها، باورها و عقاید و نتیجه گیریهایی هستند که با توجه به شرایط خود در دوران کودکی به آن دست یافته اید.
اینها نه تنها خودانگاره شما، بلکه فلسفه شما از زندگی را مشخص می سازند. هر چه درباره فرضهاي اولیه خود اعتماد و اطمینان بیشتري داشته باشید، بیشتر احساس، گفتار و رفتار شما را پیش بینی می کنند.
اگر معتقد باشید که یک شخصیت عالی هستید، اگر خود را با استعداد و توانمند در نظر بگیرید، احساس کنید که دوستانه، محبوب، سالم، پرانرژي، کنجکاو و خلاق هستید و مصمم هستید که زندگی خوبی داشته باشید،
این فرضهاي اولیه شما را به هدف گذاري، سخت کوشی، رشد و اعتلاي شخصی، خوش رفتاري با دیگران، فاصله گرفتن از ناملایمات زندگی و در نهایت رسیدن به موفقیت سوق می دهند.
هیچ چیزي در بلند مدت نمی تواند شما را متوقف سازد. مهم نیست در زندگی چه اتفاقی براي شما می افتد. مهم این است که با این اتفاق چگونه برخورد می کنید.این هم مهم نیست که اهل کجا هستید و از کجا می آیید.
مهم این است که به کجا می روید. اما اینکه به کجا می روید تنها از ناحیه تصور شما مشخص می شود.
و از آنجایی که تصور نامحدود است، آینده شما هم نامحدود است.براي دستیابی به خواسته هایتان به این باورها احتیاج دارید.
کنارگذاشتن اسطوره ها
متأسفانه، وقتی رشد می کنیم و بزرگ می شویم، اسطوره هایی را می پذیریم که می توانند امیدهاي ما به موفقیت را نابود کنند و شادي و موفقیت را در زندگی آتی ما حذف نمایند.اجازه بدهید با این باورهاي خود محدود کننده آشنا شویم.
اولین و بدترین باوري که می تواند دامنگیر ما بشود این باور است «من به اندازه کافی خوب نیستم » این باوري است که تولید احساس حقارت و نابسندگی می کند.
فرض را بر این می گذاریم که دیگران از ما بهتر هستند، آن هم تنها به این دلیل که در حال حاضر در شرایط بهتري از ما قرار دارند. احساس می کنیم که ارزش آنها باید از ارزش ما بیشتر باشد.
و بنابراین ارزش ما از آنها کمتر است.این احساس بی ارزش بودن در عمق روان ما جاي می گیرد و سبب می شود که خودمان را دست کم بگیریم و ارزان بفروشیم. این گونه اصولاً هدف گذاري نمی کنیم.
باید بپذیرید که نه تنها خوب هستید، بلکه می توانید در زمینه مورد نظر خود به جایگاه عالی برسید.توانمندي بالقوه شما نامحدود است. می توانید به مراتب به بیش از آنچه تاکنون دست یافته اید دست پیدا کنید
با خود مثبت حرف بزنید
قدرتمندترین کلمات در عبارات شما، کلماتی هستند که به خودتان می گویید. صحبت شما با خود، حرفهایی که با خود می زنید، 95 درصد احساسات شما را مشخص می سازند.
وقتی با خودتان حرف می زنید، ذهن نیمه هشیار شما این کلمات را می گیرد و آنها را قبول می کند. بعد رفتار شما را با آن تطبیق می دهد، و تصویر ذهنی و زبان تنی منطبق با آن پیدا می کنید.
از حالا به بعد، با خود درباره آنچه می خواهید بکنید و می خواهید باشید حرف بزنید.از گفتن حرفهایی به خود که صمیمانه خواهان آن نیستید خودداري ورزید.
کلمات قدرتمند و مثبت «می توانم این کار را بکنم» را به خود به تکرار بگویید.تکرار کنید«خودم را دوست دارم» بگویید« من بهترین هستم بعد روي پاهایتان بایستید،
تبسم اطمینان بخشی بر لبان خود بنشانید و آن گاه کاري را که می توانید، با تمام وجود انجام بدهید. دیري نمی گذرد که این براي شما یک عادت می شود .
شما شایسته بهترینها هستید
در نتیجه انتقاد مخرب گذشته، اشخاص اسطوره دیگري را می پذیرند که یک باور خود محدود کننده است. به عبارت دیگر، نمی پذیرند و باور ندارند که شایسته موفقیت هستند.
این روحیه را بیشتر در کسانی می بینیم که در یک خانواده کم درآمد بزرگ شده اند. این روحیه می تواند هم چنین از آن جهت ایجاد شده باشد
که در کودکی و در حالی که بزرگ می شدیم به ما گفته باشند که فقر و تنگدستی یک فضیلت است و ثروتمند شدن گناه به شمار می آید.
اگر به گونه اي بزرگ شده باشید که خود را شایسته چیزهاي خوب ندانید، که این می تواند به هر دلیلی باشد، و با این حال به موفقیت قابل توجه برسید، ممکن است گرفتار «سندورم شیاد» بشوید.
در این شرایط، احساس می کنید که با شیادي به موفقیت رسیده اید و دیر یا زوداین شیادي شما را متوجه می شوند.
بدون توجه به اینکه در اثر سخت کوشی به موفقیت رسیده اید گرفتار ترس آن می شوید که این موفقیت را از شما بگیرند.
اگر احساس یک شیاد را داشته باشید، اغلب از اینکه موفق شوید احساس گناه می کنید.بسیاري از اشخاص با این روحیه براي فرار از این احساس گناه اقدام به تخریب خود می کنند.
بیش از اندازه می خورند و می نوشند، به مواد مخدر پناه می برند، خانواده خود را نادیده می انگارند، رفتارهاي غیر قابل پیش بینی می کنند و تن به سرمایه گذاریهاي غیرعاقلانه می دهند.
آنها در اعماق وجود خود احساس می کنند که شایسته موفقیت نیستند. و در نتیجه آنچه را که به دست آورده اند، از دست می دهند.
خود را وقف خدمت به دیگران بکنید
واقعیت این است که وقتی کارتان را به نحو احسن انجام می دهید، شایسته آنید که درآمد سطح بالا داشته باشید.
شما در صورتی موفق می شوید که کالاها و خدماتی تولید کنید که زندگی و کار دیگران را تسهیل کند. مردم در صورتی کالا یا خدمتی را خریداري می کنند که احساس کنند وضعشان از آنچه هست بهتر می شود.
در یک اقتصاد بازاري همه معاملات داوطلبانه و اختیاري هستند.اشخاص تنها در صورتی کالایی را می خرند که احساس کنند با این خرید در شرایط بهتري قرار می گیرند.
بنابراین شما در بلندمدت تنها در صورتی موفق می شوید که کالاها و خدماتی را به دیگران عرضه کنید که به آنها خدمت بکند و سود برساند.
هر چه بیشتر به دیگران خدمت کنید، شایسته تر می شوید و سطح درآمدتان افزایش می یابد.
آبراهام لینکلن زمانی گفت :«بهترین راه کمک به فقرا این نیست که مانند یکی از آنها شویم» در جوامع مترقی، اشخاص هر چه درآمدشان بالاتر برود، مالیات بیشتري پرداخت می کنند.
از محل درآمدهاي مالیاتی مدارس، بیمارستانها، جاده ها، برنامه هاي رفاهی، برنامه هاي مراقبتهاي پزشکی، هزینه هاي نظامی و چیزهاي دیگر صورت خارجی پیدا می کنند.
می توانید افتخار کنید که به لحاظ مالی موفق هستید. شما با درآمد زیاد می توانید به جمع کثیري از مردم خدمت کنید. شما با خدمت کردن به دیگران به خودتان خدمت می کنید.
این را به خودتان به تکرار یادآور شوید «من شایسته درآمدي هستم که با تولید کالاها و خدمات مورد نیاز دیگران نصیب می برم. من از موفقیت خود شادمان هستم و به آن افتخار می کنم»
شما یک انسان عالی هستید
شما یک انسان کاملاً خوب و شایسته هستید. شما صادق، فروتن، حقیقت بین و سختکوش هستید. شما با دیگران به ادب و احترام حرف می زنید و از خود صمیمیت نشان می دهید.
شما خود را وقف خانواده، دوستان و شرکتتان می کنید. شما قوي، مطمئن و مسئول هستید.
شما با علم و اطلاع، هوشمند و با تجربه هستید.شما نه تنها براي نزدیکان خود، بلکه براي همه جامعه ارزشمند هستید.
شما به دلیل خاصی متولد شده اید، شما سرنوشتی دارید که باید آن را مقدر سازید. شما در هر زمینه عالی و بی کم و کاست هستید.
پاراگراف فوق، نشانه و بازگو کننده شخصیت و منش شماست. ممکن است در 100درصد مواقع در مورد شما مصداق نداشته باشد،
اما توصیف خوبی است که نشان می دهد شما چه کسی هستید و با زندگی تان به کجا می روید. وقتی بدون قید و شرط بپذیرید که شخصی ارزشمند هستید،
این باور را در همه حرفهایی که می زنید و کارهایی که می کنید نشان می دهید و دیري نمی گذرد که این ویژگیها در شما ایجاد می گردد. ایده آل شما تبدیل به واقعیت شما می شود.
به تکرار به خود بگویید«خودم را دوست دارم و عاشق زندگی ام هستم. من به جمیع جهات آدم خوبی هستم و همیشه در هر کاري بیشترین تلاشم را می کنم»
فروشگاه نرم افزار ذهنی
تصور بکنید فروشگاهی وجود داشت که برنامه ریزي ذهنی می فروخت. می توانستید از این فروشگاه هر خود انگاره، باور و نگرشی را که می خواهید آن را در کامپیوتر ذهنتان قرار بدهید، خریداري کنید.
اگر فروشگاهی با این مشخصات وجود داشت و می توانستید از آن آنچه را می خواهید خریداري کنید، چه چیزي را انتخاب می کردید؟
پیشنهادي دارم.به اطراف خود نگاه کنید و ببینید که شادترین و موفق ترین مردم در دنیاي شما از چه باورهایی برخوردارند و بعد همین باورها را براي خود انتخاب کنید.
این باورها را در کامپیوتر مغز خود بارگیري کنید و بعد همان برنامه آنها را به اجرا بگذارد.
خوشبختانه، با توجه به صدها مصاحبه با اشخاص موفق، دقیقاً می دانیم که آنها چگونه برنامه ریزي شده اند و از دوران کودکی به بعد چه باورهایی را در خود ایجاد نموده اند.
مهم ترین باوري که می توانید براي خود انتخاب کنید این باور است « من آدم بسیار خوبی هستم وقرار است که به موفقیتهاي بزرگ در زندگی خود دست یابم.
هر اتفاقی که تاکنون براي من روي داده، از اتفاقات خوب گرفته تا بد، بخشی از دستیابی به موفقیتی است که به طور یقین به آن دست خواهم یافت.»
اگر قطعاً بر این باور باشید که تضمین شده هستید که به موفقیت دست پیدا کنید، اگر بر این باور باشید که همه موانع و مشکلات براي آن است که به موفقیت برسید، در این صورت لحظه اي متوقف نمی شوید.
براي خودتان هدفهاي بزرگ و عالی در نظر می گیرید و با هر شکستی که می خورید، با نیرویی مضاعف دوباره دست به کار می شوید.شما با تغییر دادن اندیشه خود، زندگی تان را تغییر می دهید.
در تمامی صفحاتی که در ادامه مطلب می خوانید، شما را با روشها و فنونی آشنا می کنم که اثربخشی آن به اثبات رسیده است و می توانید از آنها براي کنترل تمامی زمینه هاي فکري خود استفاده کنید.
به شما توضیح می دهم که چگونه مثبت فکر کنید تا به این احساس و نتیجه برسید که می توانید به همه خواسته هاي خود دست پیدا کنید.
می آموزید که چگونه خودانگاره تان را برنامه نویسی و برنامه نویسی مجدد بکنید و تا دنیاي درون شما منطبق و سازگار با شرایطی باشد که می خواهید در آن موقعیت قرار بگیرید.
می آموزید که چگونه توقف ناپذیر باقی بمانید.
تمرینات عملی
01 ایده آلهاي خود را به روشنی تعریف کنید. اگر بتوانید در جمیع جهات یک انسان موفق باشید، به چه کیفیاتی احتیاج خواهید داشت؟ کدام باور بر شما حاکم خواهد بود؟
02 شما به آنچه اغلب فکر کنید همان می شوید. یک یا چند مورد را در زندگی خود شناسایی کنید که اندیشه شما روي عواطف، احساسات، نگرشها و رفتار شما تأثیر تعیین کننده بر جاي می گذارد.
03 در چه زمینه اي در بهترین حد خود ظاهر می شوید؟ در این زمینه خودتان را چگونه تصور می کنید؟ چگونه می توانید تصویر سازي و تجسم را به دیگران انتقال بدهید؟
04 کدام اشخاص را بیشتر تحسین می کنید و به آنها احترام می گذارید؟چرا؟ چگونه می توانید رفتارتان را به گونه اي تغییر بدهید که با رفتار بهترین اشخاصی که می شناسید همخوانی داشته باشد؟
05 در چه زمینه اي از زندگی تان خودتان را از هر شرایطی بهتردوست دارید؟کدام فعالیت است که به شما بیشترین عزت نفس را می دهد؟
06 شما آدم بسیارخوبی هستید.از امروز به بعد، خودتان را به بهترین شکلی که می توانید ببینید.حاضر نشوید محدودیتی براي خود بپذیرید.
07 تصور کنید که پیشاپیش به آن شرایط مطلوبی که می خواهید رسیده اید. این گونه خودانگاره تان را تعییر بدهید.به آن زندگی اي که می خواهید و شایسته آن هستید دست پیدا کنید.
پیشنهاد می کنیم این مطالب رو هم ببینید::
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش نهم) فکرتان را عوض کنید _ از نیروهاي ذهنی خود استفاده...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش ششم) فکرتان را عوض کنید کیفیت زندگی یک شخص را عمق...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش چهارم) فکرتان را عوض کنید، تصمیم بگیرید و ثروتمند شوید اندیشه...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش هشتم) فکرتان را عوض کنید _مانند یک نابغه فکر کنید کاري...
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.