راهنمایی كاربردی درحوزه كسب و كار
وقتیکه با اعضای گروه مشغول فعالیت هستیم همیشه همه تأکیدداریم که کار را باید کاملاً اصولی انجام داد و هيچ كس راضي به انجام كاري كه مقطعي است و حالت گذرا دارد، نيست.
مثلاً: وقتی در کارخانه و درروند تولید فرض کنید تجهیز بسته بندی خوب کار نمی کرد تا ریشه و علت اصلی پیدا نمی شد کار ادامه پیدا نمی کرد دلیل هم داشت همیشه می گفتیم اشکالی که با سهل انگاری دنبال شود، حتما دوباره تكرار مي شود.
همه این مطالب را گفتم که به اصل موضوع اشاره كنم كه ریشه همه کنترلهای ماست و آن نگرش ماست؛ یعنی روشی که ما به زندگی نگاه داریم.
یک روز که برای تفریح به همراه خانواده رفته بودیم ميانه راه مجبور شدیم برای رفع خستگی کمی استراحت کنیم.
خوب آن روز ما میهمان همراه داشتیم که از شهر دیگری آمده بودند، جایی که ایستادیم کوهستانی بود ولی اصلاً سرسبز نبود، خانواده شروع کردن صحبت کردن در مورد اینکه چرا اینجا که بی آب وعلف هست.
در همین لحظه که بقیه داشتند غر میزدند، همراه ما از خوشحالی دیدیم پر درآورده و همینطور رفت سراغ تپه های اطراف و شروع به چیدن گیاهی خاص شد.
وقتی نزدیکتر رفتم و در مورد آن گیاه پرسیدم متوجه شدم که ماهها بوده که دنبال این گیاه بوده ولی جایی پيدا نكرده بود و خواص درمانی خیلی زیادی هم داشت؛
وضمنًاقیمت ترشی همان گیاه روی 30000تومان بود و ما بی تفاوت ایستاده بودیم و ابراز ناراحتي مي كرديم.
در داستان بالا به راحتي تفاوت موجود در دو ديدگاه را ديديم، ديدگاهي كه دنيا را زيبا مي بيند و ديدگاهي كه دنيا را از زاويه ايي منفي مي بيند.
تفاوت نگرش هاست كه مسير زندگي ما را تعيين مي كندو باعث پيروزي و موفقيت و شادماني ما مي شود.وقتي ديدگاه تغيير كرد، اثرات آن در زندگي هم تغيير مي كند.
اقدامک:از همین الان به مدت 72ساعت کلیه دیدگاههایتان را در مورد هر موضوعی که به آن فکر میکنید را بنویسید و پس ازآن بیندیشید که آیا این طرز نگاهها به پیشرفت شما کمکی هم میکند و یا خیر.
مثال: من نگرشم نسبت به شهرxخوب نیست و دوست ندارم با اهالی آن شهر کارکنم.
آیا این طرز فکر کمکی به من در زندگی و کسب وکار میکند، مسلمًا خیر.
پس نتیجه میگیرم که باید طرز فکرم را نسبت به این موضوع کاملاً عوض کنم؛ زیرادر کسب وکارا ینگونه افکار واقعًا سمی و مضر هستند.
چگونه میاندیشیم
درست یادم می آید زمانی که اول دبیرستان بودم به شدت به زبان انگلیسی علاقه داشتم و هر جا که جمله ای به زبان انگلیسی نوشته بود را دفتر یادداشت مخصوص خودم مینوشتم تا به دامنه لغاتم اضافه گردد.
خلاصه جمله اینکه از شخصی ناشناس ولی اهل کشور انگلستان نوشته شده بود برایم علامت سؤال شده بود.
جمله این بود: (مغز انسان مانند یک دیکتاتور است که دوست دارد برماتسلط داشته باشد.) سالها گذشت و کماکان در این فکر بودم که این امر چگونه امکانپذیر است.
پس از گذشت سالها و مطالعاتی که در این زمینه انجام دادم به این موضوع پی بردم که این بحث چگونه رخ میدهد.
بله ذهن در طول رشد انسان، از همه اطراف شروع به جمع آوری اطلاعات میکند اهمیتی هم به خوب یا بد بودن این اطلاعات نمیدهد.
فقط صرف اینکه این افکار چقدر تکرار شوند برایش مهم است. پس از یک مدتی این مغز گرامی ما که عاشق صرفه جویی هست دوست دارد
سوخت مصرفی خودش راکم کند و البته این کار برای ادامه زندگی انسان بسیار مهم است. ولی این خاصیتش مثل شمشیر دو لبه می ماند که هم میتواند سود داشته باشد و هم ضرر.
در ادامه به روند انجام این کار می پردازیم و این که چطود مغز آرام آرام بر ما سلطه پیدا می کند و مسیر زندگی و رفتارهای ما را آن انتخاب می کند.
همانطور که گفته شد مغز از ابتدار خلقت انسان شروع به دریافت اطلاعات می کند و پس از یک مدت این اطلاعات را تبدیل به یک سری عادت رفتاری می کند
و این عادتها هستند که روند زندگی ما را تعیین می کنند و نقش بسیار مهمی در کلیه تصمیم گیری های ما دارند.
همگی اولین روزهایی که می خواستیم دوچرخه سواری را یاد بگیریم به خاطر داریم. اولش که میخواستیم دوچرخه سواری یاد بگیریم خیلی تمرکز میکردیم و کلی انرژی صرف میشد تا مثلاً مایک دور بزنیم.
هرچند این دور که میزدیم کلی میخوردیم زمین و برخی اوقات هم آسیب میدیدیم ولی به هرحال پس از یک مدت تمرین و صرف انرژی مهارت مان در دوچرخه سواری بالاتر می رفت.
ولی پس از گذشت مدت زمانی مغز این فرایند را به ناخودآگاه می فرستد و با صرف کمترین انرژی ما به راحتی می توانستیم دوچرخه سواری کنیم.
باید خدا را شکر کنیم که واقعًا خاصیت بالا را خداوند در وجود ما قرارداده، یک لحظه تصور کنید برای هر کار کوچکی میخواستیم کلی فکر کنیم و در هرلحظه تصمیم بگیریم.
در این صورت زندگی بسیار فرایند سختی پیدا می کرد و روزانه مجبور بودیم برای انجام هر کاری انرژی بسیار زیادی را صرف کنیم.
از دوران کودکی مدام به ما گفته می شد حتمًا درس بخوان تا موفق بشی؛ و این طور در ذهن اکثر ماها جا می افتاد که موفقیت ما در زندگی به طور کامل وابسته به درس خواندن ما است.
خوب با این طرز فکر و این ارزش بزرگ شدن واقعا عواقب بدی را دارد.عواقب این طرز فکر را اگر نگاهی به خودمان و برخی اطرافیان مان بیندازیم می توانیم به راحتی مشاهده کنیم.
چون به باور رسیده بودندکه موفق نشدن در درس برابر موفق نشدن در زندگی است. ولی اگر ما اینطور آموزش میدیدم که هرکسی توانایی به خصوص خودش را دارد و میتواند در آن حیطه فعالیت کند، شرایطمان بسیار بهتر بود.
حسرت خوردن در مرام ما نیست و ما هرلحظه روبه جلو حرکت میکنیم و با تلاشهای روز به روزمان در جهت تغییرات قدمهای مثبت و سازنده برمیداریم.
اندیشه بعدی که بسیار هم در جامعه فراگیر هست، تفکر کارمندی هست به این معنا که همه آموزش میبینند که خوب درس بخوانند تا بعد بتوانند در جایی استخدام بشوند.
این طرز فکری بود که دقیقا در اکثر خانواده ها حاکم بود. خوب حالا اینهمه گفتیم که چه چیزی اتفاق بیفتد.
میخواهم به این نقطه برسیم دوستان که واقعًا زندگی در دستان ما هست که شکل و رنگ و بو می گیرد و زمانی هم که در مسیر درست قرار میگیریم
خداباتمام نیروهای خودش به کمک ما می آید وما را روبه جلو می بره فقط باید شروع کرد و روبه جلو حرکت کرد. راکد ماندن و حرکت کردن امر بسیار نشدنی است.
اقدام:همین الان یک ورق کاغذ بردارید و روی آن بنویسید که در دوران کودکی و در دوران مدرسه دقیقا چه آموزه هایی را در مورد کسب وکار به ما داده اند و آیا این طرز فکرها برای ما به دردبخور هستند و یا نه؛
و اینکه اگر دقیقًا به یاد ندارید سری به باورهایتان در مورد کسب وکار بیندازید و ببینید که چقدر این سیستم فکری در مورد کسب وکاربه دردبخور هست.
مثال: یک سال پیش بود که یکی از عزیزانم را از دست دادم؛ و این شخص محترم چند پسر داشت که بعد از فوت پدر مشکل درآمد داشتند
و برای تأمین مخارج نیاز به کار کردن داشتند.حداقل این بود که یا کسب و کار پدرشان را ادامه می دادند و یا اینکه کسب وکارجدیدی راه اندازی کنند
و با آن منبع درآمدی برای خانواده باشند،ولی آنها موفقیت خود را با راه اندازی کسب و کار نمی دانستند و در کل هیچ کسب وکاری راه اندازی نکردند
و در همان شرایط ماندند تا بتوانند درس بخوانند و بعدازآن بتوانند جایی شاغل بشوند. اگر کسب و کاری راه اندازی می کردند شرایط زندگی شان بهبود پیدا می کرد
و می توانستند در زمینه تحصیلی هم در رشته ایی که متناسب با کسب و کارشان است تحصیلاتشان را ادامه دهند.
سنگاندازیهایی که خودمان برای خودمان میکنیم
موضوعی که در بیشتر خانواده ها و یا جمع های دوستانه می بینم این است که عادت کرده ایم به راحتی در مورد موضوع هایی که به هیچ عنوان مطالعه نکرده ایم و حتی تجربه کاری هم نداریم اظهار نظر کنیم
و همچنین برخی مواقع سعی در دفاع از این اظهارات نیز بر می آییم.همچنین آنقدر با قدرت به ابراز این صحبت ها پرداخته اییم که به باور ما تبدیل شده اند
ولی غافل از اینکه این باورها سنگ اندازی هایی هستند که در مسیر پیشرفت خودمان کرده ایم. یک سری موانع و سنگ اندازی هایی که برای خودمان داریم را میخواهم باهم به اشتراک بگذاریم:
پولی برای شروع کارندارم.
قبلاً انجام دادند ولی هیچ نتیجه این نگرفتند.
به اندازه کافی باهوش نیستم تا کاری را شروع کنم.
همسرم اجازه نمیدهدکاری را شروع کنم.
بچه هایم خیلی مشغله برام درست کردند و در عمل زمانی را برای شروع کسب وکار ندارم.
من کارمند دائم روز کار هستم و به خانه برسم دیگر یاری و زمان کسب وکاردیگراین را ندارم.
اگر من فلان کار را انجام بدهم سایرین در موردم چطور فکر میکنند.
برایم افت دارد که این نوع کسب وکار را شروع کنم.
هنوز جوانم وقت زیادی هست هنوز فعلاً باید جوانی کنم.
دیگر برایم دیر شده توانایی انجام این کارها برایم نیست.
و….
این جملات را بارها و بارها از زبان اطرافیانتان و احیانا خودتان شنیده اید.
البته اینها تنها بخش کوچکی از این جملات هستند و نمیتوان آنها را عمومی در مورد همه یکسان دانست به هرحال بهانه ها بسیار زیاد است.
فاصله بین ماندن در شرایط موجود تا موفقیت به اندازه همین بهانه
هاست.باید ببینیم که تا چه حد به این بهانه ها اجازه ابراز قدرت می دهیم
و به همان میزان موفق می شویم.
خواهشی که از شما دارم این است که بدانید تمامی این بهانه ها تخیلی هستند و در دنیای واقعی زمانی وجود دارند که ما عمیقاآنهارا باور داشته باشیم.
پس خواهش میکنم خودتان را رها کنید و از این بهانه ها آزاد شوید.یک نفس راحت کشید و کارتان را شروع کنید.
یکی دیگر از موانع مهم که در شرایط حاضر هم بیشتر می توان آن را در اطراف خودمان ببینیم، موقعیت و شخصیتی که است که به صورت کاملا توخالی برای خودمان ساخته ایم
و آن را شبیه به حبابی در اطرافمان کرده ایم. اینجا یک مثال میخواهم بزنم. یادم می آید که لیسانس خودم را گرفته بودم و با سمت سازمانی خوبی هم مشغول کار دریک ارگان بودم.
ولی آنقدر به شروع کسب وکار علاقه داشتم که دوست داشتم کسب و کاری راه اندازی کنم.
یادم می آید که براثر یک اتفاق شروع کردم به فروش یک نوع مواد غذایی.برخی همکاران که از این موضوع اطلاع داشتند،
به من می گفتند مگر دیوانه شدی که سراغ این کار آمدی و میخواستند که خجالت بکشم و این کار را رها کنم ولی افقی که در ذهنم داشتم چیزی فراتر از این موضوعات بود مهم بریم این بود که بتوانم فروش خوبی داشته باشم.
خلاصه اینکه بهانه ها را کنار بگذارید چون همه افرادی که اطرافمان هستند وقتی موفق شدیم به حالمون حسرت می خورند.
از بین بردن مانعهایی که نمیگذارد کسبوکاری را شروع کنیم
بهانه هایی که در قسمت قبل در موردآنها صحبت کردیم پس از گذشت زمان در ما تبدیل به موانعی میشوند که جلوی پیشرفت ما را میگیرند و نمیگذارند که حتی ما کاری را شروع کنیم.
دراینجا نیاز است که به حل مسئله بپردازیم و واقعا متوجه شویم که چگونه باید بر هرکدام از آنها پیروز شویم تا مشکلات از سر راه برداشته شوند.
در ادامه نیاز است که صحبتی در مورد روش حل مسئله بیندازیم و ببینیم که چطور باید بر یک سری مسائل فائق بیاییم.
موضوعی که میخواهم اینجا در موردش صحبت کنم این است که باید برای موفق شدن بها بدهیم.
بله در اطرافمان انسانهای موفق زیادی را میبینیم که در سطح رفاهی بسیار عالی هستند ولی مسلمًا مسیری که تا اینجا پیموده اند مسیر هموار و مستقیمی نبوده است.
فرقشان این است که آنهاحاضرشده اند بهای موفقیتشان را بدهند و از لذتهای زود گذری که در زندگی داشته اند بگذرند تا به ین شرایط موجود برسند.
کتابی که در اینجا توصیه میکنم حتمًا مطالعه نمایید به نام:فعلاًمارش مالو را نخور! است که نویسندگان آن یو آکیم دی پوزادا و ال سینگر هستند.
با یک جستجوی ساده در اینترنت می تونید این کتاب را پیدا کنید و از مطالب بسیار خوب آن بهره کامل را ببرید
یکی از مسائل مهمی که در جامعه گریبان گیر آن هستیم توانایی حل مسئله است.موضوعی که در کمتر خانواده و یا مدرسه ایی به ما آموزش داده می شود.
در اینجا به صورت مختصر کمی در مورد حل مسئله توضیح داده می شود. دراکثر موارد وقتی با مشکلی مواجه میشویم سعی در حل آن نمیکنیم البته اگر حل مسئله را با مسائل زیر احیانًا اشتباه نگرفته باشیم:
_ پاک کردن صورتمسئله حل آن نیست بلکه گذشتن از کنار آن است.
_ سعی در پیچاندن مشکل
مثلاً جایگزین کردن کاری دیگر به جای حل مسئله. فرض کنید که در کارخانه وسعی در پیچاندن مشکل.
یا محل کارتان کسی اشتباهی را مرتکب شود و ما به جای اینکه سعی کنیم به آن فرد کمک کنیم که مشکل راحل کند با دلسوزیهای نابهجا سعی در جمع کردن بحث و به بیراهه بردن آن شویم
مثلاً بگوییم کامپیوتر جدید که خریداری شده خیلی خوب کار میکند ولی اگر میشد شبکه را هم تعمیر کنیم بهتر بود؛ و به این سبک مشکل حل نمیشود و شخص هم متوجه اشتباهش نمی شود.
_ فکر نکردن
خیلی وقتها به خودمان زحمت فکر کردن رانمیدهیم و دوست داریم که بافکر نکردن نفر سوم و فرد دیگری مسئله را در میان بگذاریم تا او برایمان مسئله را حل کند.
درصورتیکه اگر 5 دقیقه با تمرکز روی آن فکر کنیم به جواب میرسیم. پس خواهش میکنم به فکر کردن عادت کنیم و در طول روز تمرین فکر کردن را داشته باشیم
_ مسکن خوردن بهجای پیدا کردن درد اصلی
پدیده ناخوشایند خود درمانی که در بسیاری خانواده ها هم مشاهده میکنیم . یک راه حل اصلی اش مسکن خوردن است؛
یعنی به جای مراجعه به پزشک و معاینه و پیدا کردن مشکل، سعی در آرام کردن آن به صورت لحظه ای داریم ولی قول میدهم که مشکل به صورت وخیمتر در انتظار چنین افرادی هست. پس راهکار کوتاه مدت اصلاً جوابگوی ما نیست.
راههای حل مسئله:
یکی از اولین قدمهای حل مسئله این است که در ابتدا بپذیریم که مسئله وجود دارد و این مسئله همه اش مربوط به عملکرد و رفتار ما است. در خیلی از مواقع پذیرش مسئله از حل مسئله سخت ترهست.
اینکه ما همه عوامل را در به وجود آمدن مسئله دخیل میدانیم و فکر میکنیم که بقیه افراد این مسئله را به وجودآورده اند و خود ما هیچگونه نقشی در به وجود آمدن آن نداشته ایم بسیار خطرناک است.
چند روز پیش در خیابان مشغول رانندگی بودم و مشاهده کردم یک راننده درست عکس قوانین راهنمایی و رانندگی عمل میکند و به جای دور زدن در جهت صحیح کاملاً برعکس دور میزند.
خوب اگر این شخص دچار سانحه شود مجموعه عوامل بسیار زیادی را مقصر میداند ولی در اصل مقصر اصلی و صد در صد خود شخص هست و هیچ عامل دیگری در آن دخالت ندارد.
پس بهتر است که ما در ابتدا شاهد ناظر رفتارهایمان باشیم و متوجه باشیم که این رفتار اثرات بلندمدت بسیار زیادی برای ما دارد.
خوب حالا بعدازاینکه پذیرفتیم مسئله وجود دارد در گام بعدی به سراغ روش حل مسئله میرویم:
فهم مسئله
انتخاب روش حل
اجرای روش
بازخورد
اطمینان از عدم تکرار
فهم مسئله:
در این گام باید با دقت بررسی کنیم که مسئله واقعی چیست. باید ببینیم که ریشه اصلی به وجود آوردن مسئله در تنبلی نهفته یا در عدم برنامه ریزی و هدفگذاری.
پیدا کردن ریشه اصلی مسئله بخش مهمی از حل مسئله است که باید حتمًا آن رابا دقت انجام داد. نکته مهم بعدی این است که مسئله را به صورت مکتوب بنویسیم.
خیلی از مسائل بستگی به خود ما دارد و صحبتهایی که با خودمان داریم این مذاکره با خود خیلی مهم است و ریشه بسیاری از مشکلات در همین موضوع است.
همچنین اعتقاد قلبی ما در حل مسئله بسیار مهم است و اینکه ما باید قبول کنیم که این مسئله قابل حل است و حتماراه حلی برای آن وجود دارد.
تغییر نوع ادبیات صحبت ما با خودمان کمک بسیار بزرگی را در حل مسئله به مامی کند.
انتخاب روش حل:
در این قسمت باید زمان کافی را بگذاریم تا بتوانیم مشکل را حل کنیم. این وقت گذاشتن، صرف فکر کردن در مورد روش حل می شود. همچنین مشورت با افرادی که درزمینه موردنظر ما صاحبنظر هستند نیز بسیار کاربردی است.
البته اشتباهی که ما اغلب در مشاوره گرفتن داریم این است که برای این کار مهم به افرادی مراجعه مي كنيم که نه تنهادر این زمینه تخصص ندارند بلکه خودشان اگر موشکافانه بررسی کنیم این مشکل رادارند.
حداقل کاری که میتوان در مورد مشاوره گرفتن انجام داد این است که با فردی مشورت کنیم که خودش تجربه حل چنین موضوعی را داشته است.
در عصری که ما خوشبختانه زندگی میکنیم دسترسی به اطلاعات بسیار آسان است و به راحتی و از طریق موتورهای جستجو میتوان متوجه شد که آیا در دنیا شخص دیگری وجود داشته که مسئله ما را داشته است و چگونه آن راحل کرده است.
این راه حلی ساده است که خیلی افراد به آن دقت نظر ندارند. اگر مرتضی سلطانی(بنیانگذار گروه صنعتی زر) برای بحث تأمین سرمایه دچار مشکل میشدچه کاری انجام میداد؟
امیدوارم مرتضی سلطانی را بشناسید، اگر هم نمیشناسیداز ین به بعد شخصیتهای مهم و تأثیرگذار در کسب وکار و حتی خارج از حیطه کاریتان را بشناسید.
چون این کار هم حالت انگیزشی دارد و هم اینکه در حل مسائل بسیار به ما کمک میکند.
اجرای روش:
در این قسمت پس ازاین که راه حل را پیدا کردیم سریعا دست به اقدام میزنیم.
قرارما بر این شد که اقدام کردن را سرلوحه کارمان قرار دهیم و همیشه در پی انجام دادن باشیم تا اینکه ماهها و روزها دنبال راه حل باشیم و هرگز هم به این شکل نمیتوان مسئله را حل کرد.
بازخورد:
در این قسمت پس ازاین که اقدام کردیم باید از نتیجه کارمان بازخورد بگیریم و ببینیم که تا چه حد این راه حل موضوع اصلی و موردنظر ما را حل کرده است.
درواقع ممکن است همیشه آن طور می خواستیم صد در صد کارمان انجام نمیشود؛ و امکان دارد که عیب و نقصی هنوز وجود داشته باشد.
اینجاست که باید دید که چطورمیشد این کار را بهتر انجام داد؛ و نیاز به چه تغییراتی درروند انجام کار است که با اعمال این تغییرات مسئله به طور کامل و یا بهتر حل میشد.
آیا کسی راداریم که فکر کند براش دیر شده است
یکی دیگر از دلایلی که کسب وکارمان را شروع نمیکنیم این است که فکر میکنیم به دلیل افزایش سن توانایی راه اندازی یک کسب وکار را نداریم.
ولی این اصلاً بهانه خوبی نیست زیرا افراد زیادی هستند که باوجوداینکه سنشان بالا بوده ولی در عرصه کسب وکار و کارآفرینی موفقیتهای بزرگی را به دست آورده اند.
یکی از افرادی که احیانًا یا میشناسید و یا از محصولش استفاده کرده اید بنیانگذار مرغ سوخاری کنتاکی(KFC)Chicken Fried Kentucky )هست.
سرهنگ ساندرز در سنین بازنشستگی اقدام به تأسیسKFC کرد و برای شروع کسب وکار خود حدود 1009 بارجواب منفی شنید ولی عاقبت توانست.
ایشان در چندین کشور دنیا چند صد شعبه دارد و دارای یک کسب وکار موفق شد؛ و این راز موفقیت افراد بزرگ است که هیچ عاملی نمیتواندآنها را از ادامه فعالیتشان بازدارد و همچنین جواب نه شنیدن برایشان اهمیتی ندارد.
ترس از شکست:
عامل مهم دیگری که افراد را از شروع کسب وکار وا میدارد، ترس از شکست است. باید از همین الان که کسب وکار را شروع میکنید خودتان را برای شکست آماده کنید.
هر فردی در کسب وکار شکست میخورد ولی این نحوه برخورد ما باشکست است که آینده ما را میسازد و موفقیتهای چشمگیر برای ما دارد.
مسیر موفقیت مسیری صاف و هموار نیست که فکر کنیم همه چیزآنطور که مامیخواهیم پیش میرود و مطابق با خواسته های دل ما باشد.
بلکه مسیری است که دارای فراز و نشیب است و این فراز و نشیبها است که لذتبخش است و باعث زیباتر شدن سفر ما میشود.
وقتی برای فکر کردن و یا تفریح به طبیعت می رویم باید با دقت بسیار زیادی به اطرافمان نگاه کنیم.چه بسیار ایده ها و نظراتی که در دامان طبیعت شکل گرفته است.
یکی از مواردی که در این لحظه به کارمان می آید، رودخانه است.وقتی مسیر رودخانه صاف و هموار است صدای خاصی تولید نمی کندو جذابیت زیادی هم ندارد.
ولی جاهایی که رودخانه در آن نقاط به مانعی برخورد می کند اینجا دقیقا نقطه ایی است که زیبایی رودخانه را بیشتر می کند.
این فراز و نشیب هاست که باعث زیبایی مسیر می شود، وگرنه مقصد به تنهایی جذابیت زیادی ندارد.
چیزی که ما را نمی کشد، قویترمان می کند.
یکی از افراد موفقی که دلیل موفقیتش را شکستهای طلایی میداند، بابک بختیاری است. بابک بختیاری مدیر فروشگاههای زنجیره ایی آیس پک در ایران و برخی کشورهای منطقه است. بابک بختیاری در مورد شکست میگوید:
همیشه فکر میکردم پیروز میشوم و کارم میگیرد. ایده های خوب، امیدوارم میکرد. «آن لحظه که شکست خورده بودم و همه چیز را تمام شده میدیدم چندین فکر جدید برای خودم طراحی میکردم.»ایشان کسب وکارهای مختلفی را از دوران کودکی تا سنین بالاتر شروع کرده است.
همچنین حتی ایشان دریکی از کسب وکارهایشان حتی به زندان هم میافتد ولی با استقامت و شروع کسب وکار جدید توانست جبران کند. همچنین ایشان در مورد مواجه با شکست میگوید:
زمانی که شکست میخورید و به مشکلات زندگی نگاه میکنید، دیگر نمیتوانید بلند شوید، خودتان را میبازید و زمین میخورید.
باید یاد بگیرید که به مشکلات فکر نکنید و به آینده نگاه کنید، من همیشه این روحیه را در خودم تقویت کردم. همیشه در ذهنتان تخیلهای خوب بسازید تا شمارا به آینده ایی روشن ببرند.»
این زبان حال یک کارآفرین ایرانی است که نحوه برخوردش با شکست را برایمان معلوم کرد. از شما درخواستی دارم:
همین الان یک کاغذ بردارید و یا در نرم افزاری که در موبایلتان برای یادداشتهایتان دارید بنویسید:
من در مواجه با شکست به آن نمی اندیشم تنها به این فکر میکنم که به جای گرفتن حالت دفاعی حمله کنم و به این صورت بتوانم بر مشکلاتم و شکست غلبه کنم. من پیروز و قدرتمند هستم و همیشه در حال تلاش و پیدا کردن راه حل هستم.
اشتیاق که یه عالمه به ما کمک می کند
وقتی با خودروی میخواهیم حرکت کنیم و جابه جا شویم، خودرو نیاز به سوخت دارد. اگر بخواهیم یک سفر دورودراز برویم باید حتما از میزان سوخت خودرو مطمئن باشیم
و وقتی که سفر خیلی طولانی هست باید در چند نقطه سوخت رسانی کنیم. سفر موفقیت و کسب وکار هم دقیقًابه همین شکل است و ما نیاز به سوخت مداوم داریم. این سوخت بخش معنوی ما هست که باید قوی باشد.
اشتیاق باید درونی باشد، شاید در برخی موارد این اشتیاق از طرف دیگران به ما منتقل شود ولی چون ریشه در درون ما ندارد درنتیجه پس از مدت زمان کوتاهی این اشتیاق از بین میرود.
حال اگر اشتیاق از درون ما شعله بکشد همیشگی خواهد بود. خیلی مواقع داستانهایی را میشنویم که فردی به خاطر شرایط سخت زندگی اش با تلاش و برنامه ریزی فراوان به موفقیتها چشمگیر در کسب وکار خودش میرسد؛
و برخی هم با توجه به اینکه در شرایطی بزرگ میشوند که تواناییهایشان پدیدار میگردد و به موفقیت میرسند؛
و چه بسیار مواردی که به خاطر مبارزه های شخصی تصمیم به تغییر از درون میکنندو با تمام اشتیاق و انرژی روبه جلو و هدف حرکت میکنند و تا رسیدن به هدف دست از تلاش برنمیدارند.
هریک از ما باید سفری به درون خودمان داشته باشیم و سعی کنیم تا با این سفر انگیزه های درونی خودمان از شروع این کسب وکار را پیدا کنیم تا بتوانیم باقدرت به جلو حرکت کنیم.
این چرایی هدف ماست که باعث میشود در نقاطی که مشکلات به ما هجوم می آورند، بدون اینکه متوقف شویم به حرکت خود ادامه میدهیم.
موضوعهای فراوانی را تابه حال شنیده ام.به عنوان مثال فردی را میشناسم که به خاطر اینکه بتواند به افراد فقیر در جامعه کمک کند تصمیم به شروع کسب وکاری میکند و آنقدر انگیزه دارد که هیچ نیرویی جلودارش نخواهد بود.
همچنین فرد دیگری به خاطر اینکه در شغلی که در آن بوده است و از طرف رئیسش مورد اهانت قرارگرفته است با تمام قوا سعی در راه اندازی کسب و کار خودش کرده است تا تن به حرفهای رئیسش ندهد.
همچنین فردی که به خاطر فقر و مشکلات مادی عزیزی را ازدست داده است و تصمیم میگیرد تا این برای سایرین پیش نیاید.
برای پیدا کردن چرایی هدفتان اصلاً مهم نیست که مثبت است یا منفی مهم این است که آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند ما را رو به جلو حرکت دهد و انگیزه بخش ما باشد.
البته منظورم انگیزه درونی است و نه نتیجه نهایی که مشاهده می کنیم. این انگیزه حتی اگر هم منفی باشد با کنترل و داشتن یک مربی خوب در کنار خود می توان آن را به سرانجام بسیار خوبی برسانیم.
البته اشتباه نشود در بحث روانشناسی ثروت یک سری اصولی هست که هریک از ما باید مدنظر داشته باشیم و طبق آن اصول بتوانیم با داشتن زندگی بسیار شاد و آرام به ثروت هم دسترسی پیدا کنیم،
چون این چند مورد که بیان کردم مکمل همدیگر هستند.
پیشنهاد می کنیم این مطالب رو هم ببینید::
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش دوازدهم) فکرتان را عوض کنید _ عالی زندگی کنید تنها معیار...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش نهم) فکرتان را عوض کنید _ از نیروهاي ذهنی خود استفاده...
- آموزش لینک بیلدینگ(بخش دوم) تفاوت بک لینک خوب و بک لینک بد در سئو...
- اقدامات مورد نیاز کسب وکار مشخص کردن حیطه موردعلاقه با نگاهی گذرا به اطرافیانمان میتوانیم...
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.