تکنیک های قدرتمند فروش (بخش سوم)
در بخش های قبلی نکاتی را در مورد تکنیک های قدرتمند فروش برای شما بیان کردیم . در این بخش به ادامه مبحث می پردازیم.
دایره المعارف نباشید
منظور از دائره المعارف نباشید این است که موضع و هدف تبلیغات خود را برای چه قشر از مردم جامعه مشخص کرده اید ، یا به شکل دیگر میتوان گفت کاربر هدف خود را مشخص کنید.
آیا کاربر هدف شما آقایان هستند یا خانمها ؟
آیا کاربر هدف شما ثروتمندان هستند یا متوسطین؟
آیا کاربر هدف شما جوان هستند یا مسن؟
آیا محصول شما برای ایران عرضه شده است یا فقط یک شهر خاص؟
اینجاست که میگویند هدف خود را از کاربر مشخص کنید. شما نمیتوانید سایت خود را برای چند قشر طراحی کنید حتما باید یک هدف را در طراحی و سازماندهی سایتتان داشته باشید.
قرار نیست برای همه كس، همه چیز باشید. تكلیفتان را با خودتان روشن كنید؛ برای چه كسی حرف می زنید و قرار است مشكلی را حل كنید.
اجازه دهید كه موسسه های دیگر، باقی مشکلات را حل كنند و شما تنها تمركزتان را روی یك موضوع بگذارید و برای جا انداختنش باكمك تبلیغات تلاش كنید.
آیا در زمانی که تجارت خودتان را آغاز کردید به این نکته فکر کردید که چرا کاربران شما را باید انتخاب کند؟
پس سعی کنید خودتان را در این بازار رقابتی منحصربفرد نشان بدهید. این که چرا شما نسبت به رقیبانتان متفاوت هستید؟
تمامی این موارد را به صورت شفاف به مخاطبین خودتان بگویید. دقیقا مشتریان بازار هدف شما چه کسانی هستند. محتوای سایت شما باید انحصارا برای آنان نوشته شود.
اگر شما در حوزه تخصصی خودتان بتوانید بهترین تولید کننده محتوا باشید مطمئن باشید که می توانید اکثر بازار وب را به خودتان جذب کنید.
نگاهها را جذب کنید
به طور كلی پیام تبلیغاتی موفق، پیامی است كه می تواند در نخستین نگاه مخاطب را به خود جذب كند پس سعی كنید خیلی وارد حاشیه ها و جزئیات نشوید و یك تصویر یا جمله ساده را انتخاب كنید
كه با یك بار دیده شدن فهمیده میشود و در ذهن می ماند. حالا وقت آن است كه یك نقطه طلایی در تبلیغتان وارد كنید؛
از قدرت احساسات و همذات پنداری مخاطب برای دریاد ماندن تبلیغتان استفاده كنید و او را درگیر آگهی ای كنید كه مقابلش قرار دارد.
دغدغه ها را هدف بگیرید
گذشته از انتخاب بهترین محلی كه گروه هدف شما در آن حضور دارند، باید حواستان به شیوه طراحی پیام هم باشد. وقتی گروه هدف شما مادران هستند، باید پیامتان را طوری طراحی كنید كه به سوالات اصلی و همیشگی آنها پاسخ داده شود.
ذهن زنان آرام و لطیف است و ذهن مردان براساس دو دو تا چهار تا كار میكند، پس اگر می خواهید به یك خانم پیام بدهید،
از قدرت عاطفه و نگرانی های احساسی اش كمك بگیرید و اگر می خواهید یك مرد را تحت تاثیر قرار دهید، روی قوه منطق و توانایی محاسباتی او تمركز كنید.
تأثیر رویایی جملات قدرتمند
موفق ترين و قدرتمند ترين شركت هاي توليدي و خدماتي داخل و يا خارج از كشور را كه بررسي كنيم متوجه مي شويم آنهايي گوي و ميدان را از رقبا ربوده اند كه «بيشتر فكر كرده اند »
،« بيشتر تخيل كرده اند » و شايد در يك کلام «بيشتر به فكر مشتري » بوده اند تا «به فكر پول درآوردن هاي بيشتر ».
نكته جالب ديگر اين است كه پول دارترين افراد و شركت ها در سرتاسر جهان، آنهايي بودند كه «آرزوها و افكار بزرگي » را دنبال كرده اند.
شايد آنها هم در دنبال كردن «روياها » و «آرزوهايشان » كمي احساسي تصميم گرفته اند و از روي «احساس » اولين «گام ها » را برداشته اند.
آنچه مسلم است اين است كه اكثر ما انسانها، عليرغم آنچه نشان مي دهيم، بيشتر از اينكه بخواهيم عقلایي و عاقلانه تصميم بگيريم، تصميماتمان بر اساس «احساساتمان » است.
داشتن يك «احساس » خوب و عالي، از مشاهده يا تجربه چيزي، ما را بر آن مي دارد كه بار ديگر به دنبال آن چيزي برويم كه برايمان به نحوي شگفت انگيز لذت بخش بوده است.
براي همين است كه «مارك » زده مي شويم و به دنبال همان «ماركها » – يا علامت هاي تجاري موفقي – مي رويم كه استفاده از آنها در گذشته احساس لذت خوبي برايمان داشته اند.
افراد موفقي چون «استیو جابز » روياي موفقي در ذهن داشته اند، تصوير موفقي از آن رويا در ذهن ساخته اند و چنان غرق و واله و شيداي آن روياي زيبا شده اند كه زندگي شان را وقف آن «رويا » كرده اند و ديده ايم كه در دستيابي به آن و رسيدن به آن چگونه موفق شده اند.
«رويا هاي بزرگ » تصاوير بزرگي در ذهنمان ايجاد ميكنند و حس لذت از مشاهده يا لمس آن تصاوير محشر است كه ما را براي رسيدن به آنها تشويق و ترغيب مي كنند.
آیا میدانید رویای استیو جابز چه بود ؟ و برای چه چیز در تلاش بود ؟ در آخر این مقاله حتما این رویای موفق استیو جابز را برایتان بازگو خواهم کرد ،
حتما بعد از خواندن این سطرها Stop کنید و بروید آخر صفحات را مطالعه کنید تا درک بهتری از موفقیت و توانایی داشته باشید .
تا بتوانید در عرصه تبلیغات و بازاریابی حرفتان را به کرسی بنشانید. «استیو جابز » به فكر پول درآوردن و يا به عبارتي «ثروتمند شدن » نبود،
اما با روياي بزرگي كه در سر داشت، پيش به سوي اهدافي گام برداشت كه «انسانهاي ديگري هم مي توانستند از مزاياي آن بهره مند شوند. »
در دنياي امروز، براي فروش بيشتر، تاثير بيشتر، جلب توجه و جذب مشتري يا حتي بازديد كننده به يك سايت اينترنتي،
استفاده از كليشه هاي تبليغاتي قديمي راه گشا نيست. بايد فكر كرد، تصوير جديدي خلق كرد و در همه حال خلاقيت داشت.
با این 7 قلاب، به ذهن مخاطب چنگ بزنید
1 اصلی ترین هدف كسب و كار شما چیست؟ دوست دارید با این تبلیغات به چه نتیجه ای برسید؟ این موضوع به شما كمك میكند تا بهترین و موثرترین پیام تبلیغاتی را طراحی كنید.
-2 حالا نگاهی دوباره به محصول یا خدمتی كه ارائه میدهید بیندازید. برای تبلیغات به مصرف كننده تان توجه زیادی نكنید بلكه ببینید چه كسی مشتری اصلی محصولتان است و همان را مخاطب قرار دهید.
-3 محصول شما قرار است چه حسی را در مخاطب ایجاد كند. غم؟ شادی؟ ترس؟ امنیت؟ هر كدام از حواس او كه مد نظرتان است را نشانه بگیرید وتامیتوانید آن را قلقلك دهید.
-4 پرحرفی نكنید. مخاطب امروز برای خواندن جملات طولانی و دلایل پرپیچ و تاب شما فرصت ندارد پس اصلی ترین حرف را به مختصرترین شكل بیان كنید.
-5 انتظار نداشته باشید مخاطب برای دیدن تبلیغتان قدمی بردارد. این شمایید كه باید سمت او بروید. پس هر جا كه فكر می كنید جمع زیادی از گروه هدفتان آنجاست، تبلیغاتتان را هم به آنجا ببرید.
-6 همه حرفهایتان را در یك پیام نزنید. بگذارید هر چند وقت یك بار با یك حرف تازه و یك شعار تازه به مخاطبتان نزدیك شوید.
-7 شعار تبلیغاتی تان را با تصویر آن هماهنگ كنید. سعی كنید پیامهایتان با هم هماهنگ باشند و پیام های متفاوت را برای فرصت های متفاوت بگذارید.
پیشنهاد فروش
یک پیشنهاد فروش برای مشتری خود که تازه از شما خرید کرده است بفرستید .
اگر بعنوان مثال مشتری شما لباسی را از شما خریده است، می توانید نامه ای برای او بفرستید و یا پیامکی ارسال کنید
ضمن تشکر از خرید قبلی به اطلاع او برسانید که برای خرید بعدی بطور مثال از تخفیف بیست درصدی برخوردار است.
و یا اینکه میتواند در صورت نقص و ایراد جنس خریداری شده را برگرداند در عوضش یک جنس سالم را دریافت کند برای اینکه بتوانید تخفیف بیست درصدی این پیشنهاد را به فروش نزدیک کنید، برای پیشنهاد خود زمان تعیین کنید .
استفاده از دست نوشته در نامه ها یا ایمیل های ارسالی
سعی کنید در تمام نامه هائی که برای مشتری خود می فرستید، از دست نوشته و یا مهرهای مخصوص یا برچسب های خاص استفاده کنید.
توجه داشته باشید که دست نوشته ای روی نامه در اولین بار که نامه دیده می شود خوانده می شوند.
به خاطر داشته باشید این نوشته در صورتی بطور کامل خوانده می شوند که خلاصه و کوتاه باشند بطوری که بیننده بتواند آنرا در کمتر از ده ثانیه بخواند.
توجیه قیمت به صورت ملموس و تصویری
فقط موارد ملموس و تصویری توسط مغز قدیم جذب میشود. یکی از بهترین روشهای ملموس توجیه قیمت آن است که خرید مشتری را با خریدی مقایسه کنیم که او به راحتی و بدون نگرانی آن را انجام میدهد.
گاهی می توانیم قیمت محصول را با پول قبض تلفن، هزینه تاکسی، پول یک پیتزا و … مقایسه کنیم. نکته مهم آن است که مبلغ را با موردی مقایسه کنیم که مشتری به راحتی برای آن پول می پردازد.
مثلا اغلب جوانان به پیتزا علاقه دارند و گاهی پیتزا می خورد. حال اگر می خواهیم یک کتاب به آنها بفروشیم کافی است مبلغ کتاب را با پول یک پیتزا مقایسه کنیم.
کاربرد قیمت مرجع در فروش
تعداد صفرها
قیمت محصولات در ایران اغلب چندین صفر دارد. مثلا قیمت یک کتاب 90000 ریال است.
وقتی قیمت ها را از ریال به تومان تبدیل می کنیم استقبال و خرید بیشتر می شود! همچنین وقتی به جای 9000 تومان می نویسیم «9 هزار تومان » باز فروش بیشتر میشود.
وقتی می خواهید قیمت محصولی را به نمایش بگذارید از حداقل صفر ممکن استفاده کنید. وقتی می خواهید هدیه ای به محصول اضافه کنید صفرها را بنویسید.
مثلا بنویسید ثبت نام کنندگان این همایش یک کتاب جدید به مبلغ 90000 ریال هدیه می گیرند.
همچنین در نشان دادن هزینه هایی که شما می پردازید از صفر استفاده کنید. مثلاً بنویسید: هزینه پست این کتاب 30000 ریال است که توسط ما پرداخته می شود!
قبل از ارائه قیمت اصلی محصول به اعداد و ارقام بزرگتری اشاره کنید. مثلا نشان دهید که این خرید چقدر می تواند باعث صرفه جویی شود. فرض کنید می خواهید یک چاپگر بفروشید.
اگر قبل از گفتن قیمت بتوانید نشان دهید که این چاپگر باعث یک میلیون تومان صرفه جویی در سال م یشود، قیمت 300 هزار تومان بسیار ارزان و مناسب جلوه می کند.
استفاده از قیمت های دقیق
در قیمت گذاری محصولات از قیمت های دقیق استفاده کنید. هیچ گاه قیمت محصولی را 20 هزار تومان قرار ندهید و تا آنجا که ممکن است به هیچ وجه تخفیف ندهید.
همین قیمتهای دقیق معمولاً باعث می شود توقع تخفیف کمتر شود. این موضوع را در سایت مدیر سبز آزمایش کردیم. وقتی قیمت یک سی دی آموزشی 15000 تومان است، افرادی برای خرید محصول تماس تلفنی میگیرند توقع تخفیفی بسیار زیادی دارند.
آنها حتی درخواست 3000 تومان تخفیف می کنند. ولی وقتی قیمت همان محصول را به 14800 تومان کاهش می دهیم
توقع تخفیف بسیار کمتر می شود. افراد شجاع گاهی درخواست 800 تومان تخفیف میدهند.
آیا توجه کردید که قیمت محصول را 200 تومان کاهش دادیم و بر خلاف تصور سودبیشتر شد؟ تخفیف های بی مورد یکی از بزرگترین هزینه ها هستند
و با کاهش این مورد می توانید سود بیشتری کسب کنید. قیمت های دقیق همچنین حس بهتری به مشتری انتقال میدهد.
قیمتهای غیر دقیق مانند 50 هزار تومان این ذهنیت را ایجاد میکند که برای قیمت گذاری هیچ محاسبه دقیقی انجام نشده و فروشنده سود بسیار زیادی میبرد.
فرمول مشخصی برای خود تعریف کنید و قیمت گذاری را با آن فرمول انجام دهید تا هرگاه مشتری دلیل آن قیمت خاص را پرسید بتوانید برایش توضیح قانع کننده ای ارائه دهید.
3نکته مهم درباره مغزهای قدیم
اغلب تصميمات خريد ما با مغز قديم انجام ميشود. پس بسيار مهم است كه با عملكرد اين بخش مغز بهتر آشنا شويم. هر بخش از 3 بخش اصلي مغز بر بخش هاي ديگر تأثيرگذار است.
1.مغز قديم با احساسات ترغيب ميشود!
اغلب تصميمات ما به صورت احساسي گرفته ميشوند و سپس با منطق توجيه ميشوند. اين جمله كليشه اي در اغلب كتابهاي بازاريابي موجود است.
موضوع مهمتر آن است كه احساسات ما تحت تأثير چه مواردي هستند؟ يك عامل مهم و تأثيرگذار اطلاعاتي است كه توسط حواس پنجگانه ما وارد مغز مي شود.
شركت هاي موفق سعي ميكنند حواس مختلف شخص را در محصول و همينطور در بازاريابي خود لحاظ كنند. مثلاً شركت اپل حتي بر بسته بندي محصولات خود كار ميكند تا بازكردن بسته محصول احساس خوشايندي بر مخاطب بگذارد.
مثلاً صداي باز شدن جعبه صدايي دلپذير باشد.
آزمايشات مختلفي در فروشگاه ها انجام شده و نتايج نشان ميدهند كه پخش يك موسيقي خاص بر تصميمات خريد مشتريان تأثير مي گذارد.
حتي رايحه هاي مختلف باعث افزايش يا كاهش فروش مي شوند. مثلاً در يك لباس فروشي استفاده از بوي وانيل باعث دوبرابر شدن فروش ماهانه شد!
البته ميتوان به طور مفصل درباره دليل اين امر صحبت كرد، ولي اگر خيلي خلاصه بگوييم: هر عاملي كه باعث ايجاد احساس بهتري در ما شود ميتواند فرآيند
تصميم گيري خريد را ساده تر كند و باعث شود فرد راحت تر تصميم خود را بگيرد.
2.معيار تصميمات مغز قديم كسب لذت و آسايش و دوري از درد و ناراحتي است!
دو عامل بسيار پايه اي و مهم در تصميمات ما كسب لذت و دوري از درد است. آفريدگار ما، بدن را طوري خلق كرده تا از آسيب هاي مختلف محافظت شود.
مثلاً وقتي دندان درد داريم، مغز قديم يك وقفه به تمامي تصميمات ما وارد ميكند و ما را مجبور ميكند كه براي دوري از اين درد اقدام كنيم.
همين طورمعمولاً ما به دنبال لذت و آسايش هستيم. اگر اينطور نبود، غذاهاي خوشمزه، كولرهاي گازي، اتومبيل هاي گران قيمت و… هيچ فروشي نداشتند.
بنابرين در فروش و بازاريابي بسياري از محصولات پرداختن به موارد و دلايل منطقي كافي نيست و بايد به مخاطب نشان دهيم محصولات و خدمات ما چگونه آن ها را از ناراحتي و درد محافظت ميكند و به كسب آسايش و لذت بيشتر كمك ميكند.
برايان تريسي در كتاب جديد خود «قورباغه را ببوس! » مي گويد : انگيزاننده دوري از درد و آسيب، 5/ 2 برابر قدرتمندتر از انگيزاننده كسب لذت است.
3.مغز قديم با تصاوير ارتباط برقرار مي كند
65 درصد تمامي اطلاعاتي كه به مغز منتقل ميشوند از طريق بينايي است. تصاوير در بازاريابي اهميت فراواني دارند. ما معمولاً در بازاريابي فقط بر واژگان تأکید مي كنيم.
واژگان با مغز جديد تحليل مي شوند، ولي تصاوير با مغز قديم. بنابراين شايد ما در يك جلسه ساعتها صحبت كنيم تا فروشي را انجام دهيم و شخص مقابل با دقت به حرفهاي ما توجه نكند و نتوانيم مذاكره را به نتيجه برسانيم.
ولي اگر از تصوير مناسبي استفاده كنيم و آنرا با مطالب خود همراه كنيم، معمولاً تأثيرگذاري بسيار بيشتر مي شود، چون تصاوير مي توانند توجه مغز قديم را به خود جلب كنند.
سه داستان استیو جابز در سخنرانی دانشگاه استنفورد
من امروز خیلی خوشحالم كه در مراسم فارغ التحصیلی شما كه در یكی از بهترین دانشگاههای دنیا درس مي خوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده ام. امروز مي خواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و سه تا داستان است.
اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی است:
من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در كالج رید ترك تحصیل كردم ولی تا حدود یك سال و نیم بعد از ترك تحصیل به دانشگاه مي آمدم و می رفتم و خب حالا مي خواهم برای شما بگویم كه من چرا ترك تحصیل كردم. زندگی و مبارزه ی من قبل از تولدم شروع شد.
مادر بیولوژیكی من یك دانشجوی مجرد بود كه تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد كه یك خانواده مرا به سرپرستی قبول كند.
او شدیداً اعتقاد داشت كه مرا یك خانواده با تحصیات دانشگاهی باید به فرزندی قبول كند و همه چیز را برای این كار آماده كرده بود.
یك وكیل و زنش قبول كرده بودند كه مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینكه بعد از تولد من این خانواده گفتند كه پسر نمی خواهند و دوست دارند كه دختر داشته باشند.
این جوری شد كه پدر و مادر فعلی من نصف شب یك تلفن دریافت كردند كه آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول كنند یا نه و آنان گفتند كه حتماً.
مادر بیولوژیكی من بعداً فهمید كه مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نكرده است.
مادر اصلی من حاضر نشد كه مدارك مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا كند تا اینكه آن ها قول دادند كه مرا وقتی كه بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند.
اینگونه شد كه هفده سال بعد من وارد كالج شدم و به خاطر این كه در آن موقع اطلاعاتم كم بود دانشگاهی را انتخاب كردم كه شهریه ی آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریه ی دانشگاه خرج مي كردم بعد از شش ماه متوجه شدم كه دانشگاه فایده ی چندانی برایم ندارد.
هیچ ایده ای كه مي خواهم با زندگی چه كار كنم و دانشگاه چگونه مي خواهد به من كمك كند نداشتم و به جای این كه پس انداز عمرپدر و مادرم را خرج كنم ترك تحصیل كردم ولی ایمان داشتم كه همه چیز درست مي شود.
اولش كمی وحشت داشتم ولی الآن كه نگاه ميكنم مي بینم كه یكی از بهترین تصمیم های زندگی من بوده است.
لحظه ای كه من ترك تحصیل كردم به جای این كه کلاس هایی را بروم كه به آنها علاقه ای نداشتم شروع به كارهایی كردم كه واقعاً دوستشان داشتم.
زندگی در آن دوره خیلی برای من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و كف اتاق یكی از دوستانم مي خوابیدم.
قوطیهای خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس مي دادم كه با آ نها غذا بخرم.
بعضی وقت ها هفت مایل پیاده روی مي كردم كه یك غذای مجانی توی كلیسا بخورم.
غذا هایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس كنجكاوی و ابهام درونی ام در راهی افتادم كه تبدیل به یك تجربه ی گران بها شد.
كالج رید آن موقع یكی از بهترین تعلیم های خطاطی را در كشور مي داد. تمام پوست رهای دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی مي شد و چون از برنامه ی عادی من ترك تحصیل كرده بودم، کلاس های خطاطی را برداشتم.
سبك آنها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت مي بردم. امیدی نداشتم كه کلاس های خطاطی نقشی در زندگی حرفه ای آینده ی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن کلاس ها موقعی كه ما داشتیم اولین كامپیوتر مكینتاش را طراحی مي كردیم
تمام مهارتهای خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آنها را در طراحی گرافیكی مكینتاش استفاده كردم. مك اولین كامپیوتر با فون تهای كامپیوتری هنری و قشنگ بود.
اگر من آن کلاسهای خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مك هیچ وقت فونت های هنری الآن را نداشت. هم چنین چون كه ویندوز طراحی مك را كپی كرد، احتمالاً هیچ كامپیوتری این فونت را نداشت.
خب مي بینید آدم وقتی آینده را نگاه ميكند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه ميكند متوجه ارتباط این اتفاقها مي شود.
این یادتان نرود شما باید به یك چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگری. این چیزی است كه هیچ وقت مرا ناامید نكرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد كرده است.
داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شكست است:
من خرسند شدم كه چیزهایی را كه دوستشان داشتم خیلی زود پیدا كردم. من و همكارم «وز » شركت اپل را درگاراژ خانه ی پدر و مادرم وقتی كه من فقط بیست سال داشتم شروع كردیم
ما خیلی سخت كار كردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یك شركت دو بیلیون دلاری كه حدود چهارهزار نفر كارمند داشت.
ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه كرده بودیم؛ مكینتاش. یك سال بعد از درآمدن مكینتاش وقتی كه من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره ی اپل مرا از شركت اخراج كرد. چه جوری یك نفر مي تواند از شركتی كه خودش تأسیس مي كند اخراج شود؟
خیلی ساده. شركت رشد كرده بود و ما یك نفری را كه فكر مي كردیم توانایی خوبی برای اداره ی شركت داشته باشد استخدام كرده بودیم.
همه چیز خیلی خوب پیش مي رفت تا این كه بعد از یكی دو سال در مورد استراتژی آینده ی شركت من با او اختلاف پیدا كردم و هیأت مدیره از او حمایت كرد و من رسماً اخراج شدم. احساس مي كردم كه كل دستاورد زندگی ام را از دست داده ام.
حدود چند ماهی نمی دانستم كه چه كار باید بكنم. من رسماً شكست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیكان ولی نبود ولی یك احساسی در وجودم شروع به رشد كرد.
احساسی كه من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع كردن از نو.
شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یكی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبكی یك شروع تازه جایگزین شده بود و من كاملاً آزاد بودم.
آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یك شركت به اسم نكست تأسیس كردم و یك شركت دیگر به اسم پیكسار و با یك زن خارق العاده آشنا شدم كه بعداً با او ازدواج كردم.
پیكسار اولین ابزار انیمیشن كامپیوتر دنیا را به اسم توی استوری به وجود آورد كه الآن موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در دنیا ست.
دریك سیر خارق العاده ی اتفاقات، شركت اپل نكست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تكنولوژی ابداع شده در نكست انقلابی در اپل ایجاد كرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع كردیم.
اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ كدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود كه به یك مریض مي دهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد.
بعضی وقتها زندگی مثل سنگ توی سر شما ميكوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی كه باعث شد من در زندگی ام همیشه در حركت باشم این بود كه من كاری را انجام مي دادم كه واقعاً دوستش داشتم.
داستان سوم من در مورد مرگ است:
هفده ساله بودم که در جایی خواندم اگر هر روز جوری زندگی كنید كه انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یك روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود.
این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی كه توی آینه نگاه ميكنم از خودم مي پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم كارهایی را كه امروز باید انجام بدهم، انجام مي دهم یا نه.
هر موقع جواب این سؤال نه باشد من مي فهمم در زندگی ام به یك سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر دانستن این كه بالآخره یك روزی خواهم مرد برای من به یك ابزار مهم تبدیل شده بود كه كمك كرد خیلی از تصمیم های زندگی ام را بگیرم چون تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شكست، در مقابل مرگ رنگی ندارند.
حدود یك سال پیش دكترها تشخیص دادند كه من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه ی صبح بود كه مرا معاینه كردند و یك تومور توی لوزالمعده ی من تشخیص دادند.
من حتی نمی دانستم كه لوزالمعده چی هست و كجای آدم قرار دارد ولی دكترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم.
دكتر به من توصیه كرد به خانه بروم و اوضاع را رو به راه كنم.
منظورش این بود كه برای مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی كه در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه هایم بگویم در مدت سه ماه به آن ها یادآوری بكنم.
این به این معنی بود كه برای خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم كردم و سر شب روی من آزمایش اپتیك انجام دادند.
آنها یك آندوسكوپ را توی حلقم فرو كردند كه از معده ام مي گذشت و وارد لوزالمعده ام مي شد. همسرم گفت كه وقتی دكتر نمونه را زیر میكروسكوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه كردن كرد چون كه او گفت كه آن یكی از كمیاب ترین نمونه های سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است.
مرگ یك واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ كس دوست ندارد كه بمیرد حتی آن هایی كه مي خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند.
. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترك در زندگی همه ی ماست.
شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است.
مرگ كهنه ها را از میان بر مي دارد و راه را برای تازه ها باز ميكند. یادتان باشد كه زمان شما محدود است پس زمانتان را با زندگی كردن به جای زندگی بقیه هدر ندهید.
هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید كه هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش كند و از همه مهمتر این كه شجاعت این را داشته باشید كه از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی كنید.
موقعی كه من سن شما بودم یك مجله ی خیلی خواندنی به نام كاتالوگ كامل زمین منتشر مي شد كه یكی از پرطرفدارترین مجله های نسل ما بود این مجله مال دهه ی شصت بود
كه موقعی كه هیچ خبری از كامپیوترهای ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست مي شد. شاید یك چیزی شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از این كه گوگل وجود داشته باشد.
در وسط دهه ی هفتاد آ نها آخرین شماره از كاتالوگ كامل زمین را منتشر كردند. آن موقع من سن الآن شما بودم و روی جلد آخرین شماره ی شان یك عكس از صبح زود یك منطقه ی روستایی كوهستانی بود.
از آن نوعی كه شما ممكن است برای پیاده روی كوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عكس نوشته بود: stay hungry stay foolish
این پیغام خداحافظی آ نها بود وقتی كه آخرین شماره را منتشر ميكردند
stay hungry stay foolish
این آرزویی هست كه من همیشه در مورد خودم داشتم و الآن وقت فار غالتحصیلی شما آرزویی هست كه برای شما ميكنم.
پیشنهاد می کنیم این مطالب رو هم ببینید::
- روش های قیمت گذاری کالا و خدمات در دنیای فروش، قیمت گذاری از مهمترین مباحث کسب و...
- روانشناسی فروش و ده کلید موفقیت روانشناسی فروش اگر شما هم تصمیم دارید به فروشنده...
- تولید فرصت برای افزایش فروش افزایش فروش اکنون شما در مسیر خوبی حرکت می...
- تکنیک های قدرتمند فروش (بخش اول) تکنیک های قدرتمند فروش فروش یکی از عوامل زیرمجموعه ی...
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.