تحول مديريت دربازاريابی
مديريت دربازاريابی
عموما در سازمانھای سنتی و سلسله مراتبی که مدیریت بازاریابی پيرو دیدگاه «فرماندھی و کنترل » است، تنھا مقدار بسيار ناچيزی از ظرفيت بازار ھدف به کار گرفته می شود.
امروزه کسب و کارھا در دوره ای به سر می برند که ھر سازمانی نتواند سریعتر، ارزانتر و با کيفيت بالاتر از رقبای جھانی خود به توليد کالا یا خدمات بپردازد، از صحنه بازار حذف می شود.
در این ميدان رقابت پرھياھو، تنھا سازمانھایی قادر به ادامه حيات خواھند بود که از تمامی ظرفيت بازار ھدف خود بھره می گيرند؛
و آنان که الگوھای سنتی مدیریت بازار- که مبتنی بر فرماندھی مدیران وفرمانبری مشتریان است – را بر می گزیند، رفتنی ھستند.
جک ولش ، مدیر عامل شرکت جنرال الکتریک، به کارکنان چنين توصيه می کند: «شرکتھا نمی توانند به شما تضمين شغلی بدھند . این کار تنھا از مشتریان ساخته است».
وی تاثير کارکرد ھمه کارکنان- صرفنظر از محل فعاليتشان در ساختار شرکت- را در نگھداری و خشنودی مشتری یادآوری شده و ھشدار می دھد: «کسی که به مشتریان نمی اندیشد، گویی اندیشه ای ندارد» .
امروزه کارکنان ھر سازمان مشتریان داخلی آن محسوب می گردند و باور بر این است که ھيچ سازمانی قادر نيست تا رضایت مشتریان خود را فراھم آورد مگر آنکه ابتدا اسباب رضایت مشتریان داخلی (کارکنان) خود را تامين کند.
مدیر عامل شرکت ساوث وست ایرلانيز درآمریکا معتقد است : «واحد بازاریابی ما واحد مشتریان و واحد کارگزینی، واحد انسانھاست».
این گونه نيست که مشتریان به خاطر بيش از حد غير استراتژیک بودن، سزاوار داشتن ھيچ استراتژی نباشد بلکه برعکس، تمام شواھد حاکی از آن است که مدیران ارشد امروزه بيش از پيش بر اھميت مشتریان به عنوان مھمترین مسئله رویاروی سازمانھا واقف می شوند.
تئودور لویت در این زمينه می گوید: ارزشمندترین دارائيھای شما – کارکنان، نام و نشانھای معتبر و مشتریان شما – در دفاتر حسابداری ثبت نشده اند.
ھمچنين در بيانيه ماموریت اکثر شرکتھا این جمله به چشم می خورد: «با ارزشترین دارایی ما مشتریان ما ھستند.
ولی ھمچنان که عملا سازمانھا به دليل پيروی از اصول بازاریابی بدوی از توجه به این دارایی ارزشمند چشم می پوشند، در برنامه ریزی کلان سازمانھا نيز نسبت به تبيين استراتژی ھای بازاریابی غفلت می شود.
دليل اینکه فقط معدودی از سازمانھا نسبت به تدوین استراتژی ھای بازاریابی اقدام کرده اند، چيست؟ چرا شرکتھایی که در تدوین استراتژی ھای خود در سطوح بنگاه، واحد کسب و کار و ظيفه ، الگو و پيشتاز بوده اند،
در تدوین استراتژی ھای مدیریت بازاریابی خود، عمل می کنند؟ آنچه که مدیران به دنبال آن ھستند، یافتن راه حل مشکلات کار، با استفاده از منابع کمتر و در فاصله زمانی کوتاه تر است؛
و از طرف دیگر ، انتظارات مشتریان امروز، خدمات عالی و برجسته و رفاه بيشتر در ھنگام خرید است. بنابراین، این باور که : «تحول در مدیریت بازار» پاسخی درخور به این خواسته ھا و انتظارات است، دوچندان تقویت می شود.
«تحول در مدیریت بازار» کليدی است برای بھره برداری از تمامی ظرفيت بازار ھدف یک سازمان و در عين حال یکی از پرچالش ترین برنامه ھایی است که در یک سازمان می تواند پياده شود.
تحقق برنامه « تحول در مدیریت بازار» مستلزم داشتن برنامه، تلاش و شکيبایی است.
گوھر مدیریت و رھبری کسب و کار در دھه ١٩٩٠ و در آستانه ورود به سده بيست ویکم، رویکرد به دگرگونيھا و مھار آنھاست.
برجسته ترین دگرگونی که نظام دویست و بيست ساله« وظيفه گرایی» (ORIENTED DUTY ) بر پایه اندیشه ھای آدام اسميت را زیر و رو کرده است،
روی آوردن به «فرایندگرایی » (ORIENTED PROCESS ) در سایه پيدایش فناوریھای نوین اطلاعات، رقابت فشرده جھانی، افزایش آگاھی مشتریان و فزونی تنوع حق انتخاب آنان است.
بنابراین ، تنھا امتياز رقابتی سازمانھا در آغاز سده بيست و یکم ، برخوردای از مدیران فرھيخته و ارزشمند است،
ھمچنين چگونگی تحول در مدیریت بازار ، بزرگترین و دشوارترین چالشی است که رھبران و مدیران در این سده با آن روبرو ھستند.
در جھان رقابتی و پرشتاب امروز ، سازمانھا و بنگاھھا برای بقا و تداوم حيات خود نيازمند تحول در مدیریت بازار ھستند و قطعا این تحول تصادفی نيست، بلکه ارادی و برنامه ریزی شده است و جنبه تکاملی و وربه رشد دارد.
ھر سازمان اعم از دولتی و خصوصی ، با توجه به تغييراتی که در پارادایم ھا صورت می گيرد نياز به تغيير و تحول را احساس می کند.
البته تحول نياز به ابزار دارد و ھنگامی صورت می گيرد که در ابعاد ساختاری و نيز ابعاد رفتاری، تغييراتی مثبت ایجاد شود.
در واقع مقوله تحول در مدیریت بازار را باید یک فرایند تلقی کرد که در آن انسان و به طور کلی مدیران بازاریابی به عنوان عنصر کليدی دارای چھار نقش عمده؛
طراحی و برنامه ریزی تحول، اجرای برنامه تحول، ارزیابی دستاوردھای برنامه تحول بالاخره بھره مندی از نتایج تحول است.
بدیھی است در جریان این فرایند، درجه و نوع توانمندیھای مدیران بازاریابی از عوامل تعيين کننده ودرحقيقت پيش نياز ھر برنامه تحول بازاریابی است و اصولا این توانمندیھا تابع دو عامل خواستن و توانستن است .
عامل خواستن از طریق نظامھای انگيزشی و عامل توانستن از طریق نظامھای آموزشی، بھبود و توسعه می یابد.
با توجه به سطح دانش ،مھارتھا و آگاھيھای مدیران بازاریابی توانمند و نقش تحول آفرین آنھا در سازمانھای امروز آنھا سرمایه ، و محور تحول وبالندگی است.
واقعيت اینکه سازمانھایی که از وجود مدیران خلاق، دانشگر، فرصت شناس و تبيين گر مسایل بی بھره ھستند، خيلی از فرصتھا و موقعيتھا را از دست خواھند داد؛
زیرا سازمانھا در خلاء نيستند ، بلکه در محيطی پرتلاطم قرار دارند که شرایط محيطی درونی و بيرونی، حيات سازمانی آنھا را به شدت مورد تھدید و تاثير قرار می دھند
بسياری از مدیران در مورد تحول در مدیریت بازار صحبت می کنند، اما دربيشتر موارد واقعا نمی دانند تحول در مدیریت بازار چيست؟
برای بسياری ازآن ھا، این تحول اعطای اختيارات به کارکنان برای تصميم گيری به منظور تامين رضایت مشتریان است مشروط بر اینکه سياستھا، رویه ھا و مقررات سازمان را مراعات کرده و از آن تخطی نکنند.
این به مفھوم آن است که در حقيقت تحول در مدیریت بازار وجود ندارد. تحول واقعی آن است که کارکنان بتوانند بر اثر آن برای حل مشکل مشتریان به ابتکاراتی دست بزنند که در چارچوب مقرارت سازمانی پيش بينی نشده است.
« دارایی ارزشمندی که برای ما مزیت رقابتی ایجاد می کند، کارکنان ما ھستند »، مدیر عامل شرکت کرایسلر، رابرت ایتون،
ضمن بيان اینکه مطلب به مدیران قرن بيست و یکم گوشزد می کند« فرھنگ سازمانی شما و اینکه به کارکنان انگيزش دھيد و آنان را توانمند سازید و آموزش دھيد،
چيزی است که شما را از دیگران متمایز ساخته و سبب پيشتازی شما در صحنه رقابت می شود». مایکل پورتر معتقد است
که «مھارتھا و انگيزش افراد یک شرکت و نحوه به کارگيری آنھا را می توان عامل مھم مزیت رقابتی آن به حساب آورد».
یک رویکرد آینده ساز، نقاط قوت منابع انسانی سازمان را به نحوی مشخص می کند که بر اساس آن بتوان برای بازاریابی استراتژیھایی ایجاد کرد که چگونگی استفاده این نقاط قوت و نحوه توسعه آنھا را مد نظر داشته باشند.
آینده ساز (PROACTIVE )به این معنا که سازمان چگونه می تواند ارزش افزوده منابع انسانی خود را به حداکثر برساند؟
تا اوایل سال ١٩٨٠ تقریبا تمامی شرکتھا و سازمانھا بر این باور بودند که کيفيت تنھا کالای نھایی تجلی می یابد و رضایت مشتری فقط با دریافت کالا و یا خدمات مناسب تامين می شود.
از این رو رقبای ژاپنی و اروپایی کالاھای صرفا باداومی را توليد و به عنوان یک کالای با کيفيت، به بازار عرضه می کردند.
اما به تدریج با رشد و پيشرفت فناوری و ابداع سيستم ھای طراحی و ساخت توسط رایانه ، اتکا به مھارت انسانی کاھش یافت و موجبات توليد و ارائه محصولات مشابه برای شرکتھای رقيب فراھم آمد؛
به گونه ای که تشخيص و تفکيک کالاھای ارائه شده توسط شرکتھای گوناگون در بازار بسيار مشکل بود. لذا شرکتھا برای پيشی گرفتن از رقبای خود ناگزیر به دنبال مفاھيم جدیدی بودند
تا با مشخصه ھای کيفی کالای خود تلفيق کرده و با ایجاد تمایز ميان محصولات خود و دیگران، سھم بازار بيشتری را به خود اختصاص دھند.
به زعم عده ای «کيفيت » و«دستيابی به استاندارھا» مترادف بوده و کيفيت را دستيابی به استانداردھای از پيش تعيين شده محسوب می کنند،
در صورتی که باید توجه داشت که در استاندارد ، حداقل عملکرد تعيين می شود و ارتباطی به کيفيت ندارد، در نتيجه باید به کيفيت از جنبه ارتقای مستمر کيفيت برخورد کرد تا بتوان به خوبی انتظارات و خواسته ھای مشتری را بر آورده ساخت .
اعتقاد کلی مدیریت سده بيست و یکم بر این است که بایستی ھمواره خود را مسئله کاھش ھزینه ھا ، به وسيله کاھش انواع ضایعات و افزایش کيفيت خدمات، در حال تعادل نگه دارند.
اما شواھد نشان می دھد که یکی از مشکلات مھم کشورھای در حال توسعه، نبود بازار رقابتی سالم مناسب در آن کشورھا،
کالاھای توليد شده به علت اشباع نشدن بازار و به عبارتی فزونی تقاضا به عرضه، با مانع و مشکل خاصی روبرو نباشد و غالبا کالا با ھر کيفيتی به راحتی به فروش برسد
جوزف جوزان کيفيت را «درست مناسب مصرف » تعریف می کند. فيليپ کرازبی بنيانگذار راھبرد صفر نقص (بدون نقص ) کيفيت را تطابق با خواسته و عدم کيفيت را عدم تطابق با خواسته تعریف کرده است.
فيليپ کرازبی بنيانگذار راھبرد صفر نقص (بدون نقص) کيفيت را تطابق خواسته و عدم کيفيت را عدم تطابق با خواسته تعریف کرده است.
فيليپ کاتلر معتقد است، کيفيت کالا توانایی و قابليتھای کالا در انجام وظایف محوله را نشان می دھد و ویژگيھایی نظير دوام، قابليت اعتماد ، دقت ، سھولت استفاده ، تعمير پذیری آسان و سایر صفات ارزشمند کالا را دربرمی گيرد .
اندازه گيری بعضی این صفات عملا امکان پذیر است. او بيان می دارد، توليد کننده پيش از توليد یک کالا می یابد یک سطح کيفی برای آن انتخاب کند واین سطح کيفی باید بتواند از جایگاه کالا (POSITION PRODUCT ) در بازار ھدف دفاع کند.
جان پایين کيفيت را تامين خواسته ھا و انتظارات توافق شده با مشتری تعریف می کند . ادوارد دمينگ بنيانگذار مکتب «مدیریت کيفيت جامعی» کيفيت را به عنوان یک سيستم بی نقص توصيف و تاکيد می کند که جھت گيری تلاشھای کيفيتی باید در زمينه نيازھای فعلی و آنی مشتریان باشد.
شعار کيفيت در شرکت زیمنس این گونه بيان می کند: «ھنگامی کيفيت برقرار است که مشتری ما دوباره بر می گردد ، نه کالاھایمان ».
در ميان سه شاخص مھم مدیریتی یعنی؛ کيفيت ، ھزینه و بھره برداری ، تاریخچه انسانی کيفيت بسيار قدیمی تر از سایر شاخصھاست به عنوان تنھا شخاص مورد توجه مشترک توليد کنندگان و مشتریان : کيفيت مفھوم بسيار انسانی تر نسبت به دو شاخص دگير یعنی ھزینه و بھره وری دارد .
جوزف جوران ، معتقد است در زمان کمبود ، نخسيتن چيزی که قربانی می شود کيفيت این اصل در کشورھایی که بازار رقابتی سالم ندارند. به خوبی مشاھده می شود .
اما از سویی خوشبختانه در سالھای اخير ، به دلایل مختلفی چون بروز تنگناھای اقتصادی، درک این واقعيت از سوی سازمانھا، که بھبود کيفيت می تواند با کاھش ھزینه ھا و نه افزایش آن ھمراه باشد، سبب شده است به مقوله کيفيت اھميت بيشتری داده شود.
ھنوز چند سالی نيست که مباحث جدید مدیریت کيفيت مدیریت کيفيت فراگير (مفاھيمی چون مدیریت توليد به زمان گروھھای کيفيت ، مدیریت مشارکتی ، فنون مدیریتی کایزن ، الگو برداری و تحليل خطا، مطرح و به سرعت در حال فراگير شدن است.
بر پایه این رویدادھا، استانداراھای مدیریتی تدوین شده و در کنار این استانداردھا ، روشھای اجرایی مختلفی در سطح ملی و جھانی در حال تکوین است.
آنچه که امروز در صنایع، مراکز دولتی، نظامی ، آموزشی و خدماتی از آن سخن به ميان می رود، کيفيت است.
آشکار شدن مزیتھا و قابليتھای غير قابل انکار مدیریت کيفيت در مقابل مدیریت کلاسيک و ھمچنين ورود مفاھيم و فناوریھای جدید ھمراه با مدیریت کيفيت، به عنوان تحولی عميق و کارا در علم مدیریت، باعث حرکت بنگاھھای اقتصادی به سمت این شيوه جدید شده است
عده ای معتقدند قدیمی ترین شکل استفاده از کيفيت به ٣٠٠٠ سال قبل از ميلادی ، برمی گردد که در آن زمان که بابليھا از واحدھای استاندارد برای توزین و یا اندازه گيری کالاھا به صورت توافقی بين ھم استفاده می کردند.
کيفيت در بابل قدیم به اندازه ای از اھميت برخوردار بود که ارتشيان بابل مجبور به رعایت اصول نوشته شده بودند.
این اصول، ضوابط اجرایی کارھا را نشان می داد که به تدریج کامل می گردید. در مصر قدیم نيز عمق رودخانه نيل را اندازه گيری و تجزیه و تحليل می کردند.
نتایج این بررسيھا در برنامه ریزیھای کشاورزی استفاده می شده است. ھمچنين در مصر قوانين و مقررات مربوط به ساختمان سازی، معماران را به رعایت اصولی در ساخت ابنيه وا می داشته است
و عدم رعایت اصول یاد شده و یا آسيب رسيدن به ساکنان از عملکرد معمار در ساخت بنا، جریمه ھای ھنگفت در بر داشته است.
در قرون وسطی کالا و خدمات از ھنرمندان توليد می کردند و مستقيما به مشتریان می فروختند. در نتيجه این ارتباط مستقيم،
ميان توليد کننده به مشتری و مشتری به توليد کننده به وجود آمده که موجب رعایت کيفيت در محصولات توليدی می شده است و بر اثر ھمين ارتباط ، کيفيت کالاھا به طور مستمر بھبود می یافته که موجب رضایت کامل مشتری می شده است .
پیشنهاد می کنیم این مطالب رو هم ببینید::
- 9 گام طلایی برای جذب مشتری جذب مشتری ١ )برای جذب مشتری جدید ھيچ گاه از...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش دوازدهم) فکرتان را عوض کنید _ عالی زندگی کنید تنها معیار...
- بازاريابی تھاجمی بازاريابی تھاجمی در خاتمه قرن بيستم متخصصان دانش بازاریابی...
- فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند(بخش چهارم) فکرتان را عوض کنید، تصمیم بگیرید و ثروتمند شوید اندیشه...
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.