بازاریابی هوشمندانه (بخش اول)
مارکتینگ پلن بخشی از بیزنس پلن است و براساس اهداف فروش و بازاریابی بیزنس و مسیر رسیدن به آن ها، تعریف می شود. بیزنس پلن، ساختار و سیستم بیزنس را تعریف می کند.
مجموعه کامل اقدامات بازاریابی و تبلیغاتی که یک بنگاه اقتصادی باید انجام دهد تا محصول یا خدمت خود را بفروشد و نیاز مشتری را برآورده سازد، مارکتینگ پلن آن بنگاه را تشکیل می دهد و معمولاً در دو نسخه نوشته می شود؛
نخست، شکل خلاصه شده که مانند فهرست یک کتاب است، عنوان اقدامات اصلی و کلی که باید انجام شود، در آن نوشته شده و باید همه جا همراه شما باشد و در جاهای مختلف هر ایده ای به ذهنتان می رسد، به آن اضافه کنید.
وقتی ایده هایی به ذهنتان میرسد، به حافظه اعتماد نکنید و حتماً آن را مکتوب کنید. این موارد، در همان بخش خلاصه یا فهرست ثبت میشود تا بعدًا با جزئیات در برنامه کامل بازاریابی وارد شود.
خلاصه مارکتینگ پلن مانند یک چرک نویس است. پس از نوشتن خلاصه، اولویتهای اصلی را مشخص و چند زیرشاخه اصلی تعریف می کنید. سپس، زیرشاخه های فرعی هرکدام را مشخص می کنید.
کسی در بازاریابی موفق است که نه فقط 8 ساعت در
روز، بلکه دائماً به آن فکر کند. برخی ایده ها زمانی به
ذهن خطور می کند که از دفتر کار خارج میشوید.
نسخه دوم، برنامه کامل و مفصل بازاریابی است. این نسخه، همه جزئیات مربوط به تمامی مراحل و موارد مرتبط به بازاریابی را شامل می شود. ایده هایی را که در نسخه خلاصه یادداشت می کنید، در برنامه کلی و تحت عنوان مربوطه وارد می کنید.
توجه : ایرادات مارکتینگ پلن، در مرحله اجرا آشکار می شود. پس، باید برنامه را مدام به روزرسانی کنید.
دو ویژگی مهم مارکتینگ پلن:
1. انعطاف پذیری
هیچ برنامه ای مطلق نیست و باید قابلیت تطبیق با شرایط جدید را داشته باشد. چون متغیرهای بیرونی مدام در حال تغییر هستند. مثلاً صبح بیدارمی شویم و می بینیم قیمت نفت از صد دلار رسیده به پنجاه دلار.
پس، یکی از مهمترین خصوصیات یک مارکتینگ پلن، انعطاف پذیری آن است.
اگر برنامه شما انعطاف پذیر نباشد، کارایی لازم را نخواهد داشت و حتی بهتر است اصلاً آن را شروع نکنید.
با مثال زیر، اهمیت انعطاف در برنامه را بهتر متوجه شوید.
فرض کنید در یک روز مشخص، یک گروه می خواهد ایونتی را در فضای باز اجرا کند. باران می بارد و برنامه معلق میشود.
اولین چیزی که باید در برنامه ایونت در نظر گرفته میشد، این بود که اگر چنین اتفاقی افتاد، برنامه جایگزین چیست. با انعطاف پذیری در برنامه، میتوان آن را در زمان مناسب انجام داد.
حتی معنی انعطاف پذیری گاهی این است که به جای اینکه بر انجام نادرست آن اصرار شود، لغو شود.
بزرگترین دشمن بیزنس، زمان است اما اگر
انعطاف پذیر باشید، زمان میتواند بهترین دوست شماباشد.
فراموش نکنید که هنگام تدوین برنامه، باید همه احتمالات آینده را بررسی کنید و تنها نگران تحولاتی باشید که امکان پیش بینی آنها وجود ندارد.
وقتی از زمان مناسب در برنامه جا ماندید، برنامه خود
را با شرایط جدید تطبیق دهید.
منظور از تغییرات، اتفاقات خارج از کنترل شما است و اصطلاحاً «God of Act» منظور نیست. منظور ما، تغییرات برنامه براساس تغییرات بازار است. معنی انعطاف پذیری نیز همین است که در فرآیند بازاریابی هر جا نیاز شد، بتوانید اصلاحات لازم را پیاده کنید.
گاهی مجبور می شوید کل برنامه را تغییر دهید و باید برای این تغییرات، آمادگی داشته باشید.
مثلاً با شیوع ویروس کرونا و شوک وارده به اقتصاد جهانی، بیزنس ها قطعاً نیاز به تغییر اساسی در برنامه بازاریابی خود دارند.
ممکن است این سؤال برایتان پیش بیاید که آیا انعطاف پذیری زیاد باعث نمی شود برنامه متزلزل شود؟ معنای انعطاف پذیری این نیست که هر روز تغییر ایجاد کنید.
انعطاف پذیری جزء اصلی برنامه است، در عین حال ثبات هم لازم است.
یعنی یک برنامه مشخص و دارای زمانبندی داشته باشید و بدانید در چه زمانی چه کاری می خواهید انجام دهید اما اگر بنا بر شرایطی مجبور به تغییر شدید، بتوانید این کار را انجام دهید. معنای انعطاف پذیری، بی برنامه بودن و باری به هر جهت حرکت کردن نیست.
2.هارمونی(هماهنگی)
هارمونی یعنی تمام بخش های مارکتینگ پلن از آغاز تا
پایان با هم هماهنگی داشته باشند.
یکی از مهم ترین مشخصه های هر برنامه ای، هارمونی است که باعث ایجاد موج می شود.
وقتی رفتار افراد موفق را تجزیه وتحلیل می کنیم، می بینیم دلیل موفقیتشان همین ایجاد موج است. مثلاً دلیل موفقیت بعضی از کمدین های مشهور این است که اصطلاحات جدید می سازند و آنها را بین مخاطبان جا می اندازند و از این موج ایجاد شده، استفاده می کنند.
وقتی تکیه کلام ها بر سر زبان میافتد، مردم ناخودآگاه مشغول تبلیغ آن برنامه یا کمدین هستند.
در بازاریابی هوشمندانه، دنبال این باشید که با کمترین
هزینه در بازار هدف موج ایجاد کنید.
هارمونی یکی از ابزارهای موج سازی است. نمونه موفق آن، مک دونالد است. مک دونالد تمام توان خود را صرف موج سازی میکند تا بتواند در هر شرایطی خود را حفظ کند.
این رستوران زنجیره ایی، امتیاز بازی مونوپولی را خریده است و در اماکن مربوط به خود، مردم را به انجام این بازی تشویق میکند.
مونوپولی بازی است که خیلی ها می شناختند و دنبال میکردند و مانند منچ در هر خان های پیدا میشود. اما مک دونالد از شخصیتهای جاافتاده این بازی برای ایجاد موج استفاده کرده است و برای آن جایزه هم تعیین کرده است.
الان در هر جایی که به مک دونالدمربوط باشد؛ در دکور و منو غذاهایش نوشته شده است «مونوپولی .»
اگر تعداد زیادی مغازه دارید و دکورها، ویترین ها، تراکت ها و تبلیغ تلویزیونی هماهنگ داشته باشید، موج ایجاد میشود.
مانند شعب KFC که یک برند مطرح است و تبلیغات آن، روی دیوار و اتوبوس و بیلبورد به یک شکل است.
توجه : سعی کنید روش های تبلیغاتی که در مارکتینگ پلن به کار میبرید، به هم مرتبط و هماهنگ باشند.
دو عامل تأثیرگذار در نوشتن مارکتینگ پلن
1. اندازه شرکت
نوشتن مارکتینگ پلن یک شرکت پنج یا ده نفره با شرکتی که صد هزار نفر کارمند دارد، متفاوت است. پس، هنگام نوشتن برنامه، نگاه واقعی به خود داشته باشید.
مارکتینگ پلن باید با اندازه واقعی بیزنس و میزان بودجه مارکتینگ، هماهنگ باشد. اندازه شرکت بر مقدار بودجه مارکتینگ، اثرگذار است و مقدار بودجه نیز بر مارکتینگ پلن، اثرگذار است.
هر چقدر اندازه شرکت بزرگتر باشد، دست شما در هزینه کردن بازتر است و قدرت مانور بیشتری دارید.
وقتی گفته میشود بازاریابی هوشمندانه انجام دهید،
یعنی بودجه را به نحوی هوشمندانه بر اساس اندازه
شرکت هزینه کنید.
دقت کنید که واقع نگری درباره اندازه شرکت خود، متفاوت از چگونگی نمایش دادن شرکت است. اگر شرکت کوچکی هستید، گاهی میتوانید آزمون و خطا کنید. اما اگر شرکت بزرگی هستید، باید بیشتر احتیاط کنید. شرکتهای بزرگ حجم بیشتری از بازار را در اختیار دارند،
دارای برند شناخته شده تری هستند و وقتی برنامه ای را اجرا می کنند، حجم زیادی از سرمایه و نیروی انسانی را درگیر میکنند.
یک اشتباه در این شرکتها میتواند موج ویرانگری ایجاد کند و سیر وقایع ناخوشایند مانند دومینو شروع شود.
برای نمونه شرکت فولکس واگن با چند اشتباه بزرگی که در تبلیغات داشت، باعث شد هم مقدار فروشش کاهش پیدا کند و هم میلیاردها دلار جریمه بدهد.
استراتژی بد در شرکتهای بزرگ مانند سقوط از
آسمان خراش است و در شرکتهای کوچک مانند
سقوط از طبقه اول.
شاید بپرسید اگر محدودیت مالی نداشته باشیم، باز هم اندازه شرکت مهم است؟
در این صورت به صرفه بودن هزینه ها و روشها و هدف، مهم است. ممکن است هدف برندسازی، هزینه زیاد را توجیه کند.
2.هدف از مارکتینگ
هدفتان فروش است یا برندسازی یا هر دو؟ اگر فروش مهم باشد، باید برنامه ای طراحی کنید که دست کم میزان فروش هزینه ها را پوشش دهد، اما گاهی ارزش دارد که یکی دو سال مبلغ زیادی را برای برندسازی هزینه کنید.
آیا توانایی دارید در بلندمدت بدون فروش، برندسازی داشته باشید یا خیر و براساس آن، نقشه بازاریابی را طراحی کنید.
برندسازی به فروش بیشتر کمک می کند و فروش هم
در برندسازی مؤثر است.
ما در دبی پروژه ای را برای یک شرکت انجام دادیم که مبلغ یک و نیم میلیون درهم هزینه داشت، در نهایت تنها یک میلیون درهم آن از راه فروش برگشت، اما پروژه فوق العاده موفقی بود چون هدف ما برندسازی بود و در این زمینه خیلی موفقیت آمیز بود.
اهمیت شناخت بازار وهدف گذاری
یک چرک نویس تهیه کنید و پرسشهای زیر و هر پرسش دیگری را که به ذهنتان میرسد، بنویسید.
- به چه هدفی می خواهید برسید؟
- زما نبندی شما چگونه است؟
- از کدام مسیر میخواهید به هدف برسید؟
- چه موانعی بر سر راه شما وجود دارد؟
گزارش شناخت بازار
برای نوشتن مارکتینگ پلن، به گزارش شناخت بازار احتیاج دارید. برای تهیه این گزارش نیاز به تحقیق دارید.
یکی از بهترین ابزارهای تحقیق، موتورهای جست وجو است. امروزه، تحقیق کردن آسان شده است و شما با یک جست وجو در گوگل به هر اطلاعاتی که می خواهید، دست پیدا می کنید.
حتی خود گوگل هم هوشمندانه از جست وجوی دیگران استفاده کرده است و به جای اینکه شما دوباره عبارت مورد نظر خود را وارد کنید، به شما عبارت های پیشنهادی ارائه می کند که از جست وجوی دیگران حاصل شده است.
شما اولین نفری نیستید که آن موضوع را جست وجو می کنید،
پس به صورت هوشمندانه از تجربه دیگران و گوگل در جست وجوی خود بهره ببرید. نگویید”من تجربه دارم و نیاز به تحقیق ندارم”. از تجربیات دیگران هم استفاده کنید.
یکی از ابزارهای تحقیق، مصرف کردن محصولات و خدمات مشابه محصولات و خدمات بیزنس خودتان است تا بتوانید نقاط ضعف و قوت آن را به عنوان یک مشتری دریابید و نتیجه را در تحقیق خود به کار بگیرید.
برای نوشتن گزارش شناخت، حاصل تحقیقات را تحلیل کنید. به طور کلی، تحلیل در سراسر فرآیند مارکتینگ لازم است؛ از تعیین هدف گرفته تا تحقیقات بازار و بعد اجرای برنامه که باید تحلیل کنید چقدر از برنامه با موفقیت اجرا شده و کدام اهداف محقق شده اند.
حتی وقتی بازار را بررسی می کنید که نیاز چیست و چه محصولی مصرف می شود، باز هم در حال تحلیل هستید.
الف) تحلیل بازار هدف
معنی بازار هدف این است که بدانید محصولاتتان را به چه کسی بفروشید. چه گروه سنی و کدام طبقه درآمدی و چه جنسیتی؟ مرد یا زن یا کودک؟
آیا برای کودکان قرار است پدر و مادرخرید کنند؟ مثلاً وقتی قرار است لباس بچه گانه بفروشید، بازار هدف مادر بچه است. تا جزئیات بازار هدف را نشناسید، نمی توانید مارکتینگ پلن هوشمندانه طراحی کنید و نمی توانید فروش خوبی داشته باشید.
نیاز مشتری موتور محرک بیزنس شماست.
تحقیق کنید که در زمینه محصول تولیدی شما چه نیازهایی وجود دارد. محصول شما باید حداقل یک نیاز بازار هدف را برطرف کند.
اگر میخواهید هوشمندانه بازاریابی کنید، نیاز مشتری را هوشمندانه بیابید و محصول خود را براساس نیازی که قابل رفع شدن است، تعریف کنید.
هر چقدر مارکتینگ پلن، بیشتر براساس نیازها تدوین
شده باشد، موفق تر است.
فرهنگ بازاری را که می خواهید به آنها محصول خود را بفروشید، به خوبی بشناسید. چرا شرکت های بزرگ چندملیتی مانند اپل و مایکروسافت در خاورمیانه و اروپا و آفریقا دفتر دارند؟
برای اینکه با فرهنگ مردم آن منطقه آشنا شوند. نمایندگان شرکت گوگل در آلمان، همه آلمانی هستند و در نروژ همه نروژی. برای اینکه باید فرهنگ بازار شناخته شود تا به گوگل ایده بدهد.
درباره فرهنگ بازار هدف تحقیق کنید. مثلاً اینکه نقشهای جنسیتی مردان و زنان چگونه است.
در عربستان زنان در اجتماع نقشی ندارند، بنابراین باید ببینید وقتی به زنان عربستانی می خواهید کالایی را بفروشید، چکار کنید.
نمی توان گفت چون زنان نقشی ندارند، آن بازار را نادیده بگیرید، باید دید با چه فرمولی میتوان به آن بازار وارد شد.
رفتار بازار هدف را بشناسید. مثلاً تصمیم گیرنده در خرید کیست؟ اگر لباس بچه محصول شماست، بازار هدف شما گرچه کودکان هستند اما خریدار آن مادران هستند.
یا در بعضی مناطق که فرهنگ مردسالاری نمود بیشتری دارد، باید بر تصمیم مردان در خرید تأثیر گذاشت تا بتوان محصول خود را فروخت.
جغرافیا فاکتور مهمی در بازار هدف است. پس، آن را به دقت برای خود تعریف کنید.
مثلاً اگر قرار است محصول را در کانادا بفروشید، بازار هدفتان تورنتو است یا کبک یا ونکوور؟ شرایط هر شهر با توجه به وسعت زیاد، در نقاط مختلف با هم تفاوت دارد.
فاکتورهایی همچون زبان و سن و محله و … را در بازاریابی محصول خود لحاظ کنید.
یکی از بزر گترین شرکتهای مخابراتی کانادا، راجرز 8 است. این شرکت در تبلیغ خود در محل های که بیشتر پرتغالی ها زندگی می کنند، نوشته بود:
. little Portugal یعنی حتی برای یکی از محله های تورنتو هم برنامه ریزی کرده بود. این گونه میتوانید موفق شوید. وقتی اطلاعات بازار هدف را به صورت تفکیکی داشته باشید، انتظارات از برنامه واقعی تر خواهد بود.
ب) تحلیل رقبا
یکی از موارد مهم در گزارش شناخت، شناخت رقبا و فعالیت های آنها است.
محصولات، روشهای بازاریابی، نحوه قیمت گذاری و استراتژی تبلیغاتی رقبا چیست؟
عملکرد رقبا را تجزیه وتحلیل کنید و کارهای خلاقانه آنها را شناسایی کنید.
گاهی باید جا پای رقبا بگذارید. وقتی یک شرکت کوچک هستید، اشکالی ندارد که از شرکت بزرگی مثل اپل تقلید کنید، چون شرکت های بزرگ برای بهبود روش هایشان کار زیادی انجام داده اند اما تقلید بدون خلاقیت و بهبود و توسعه، ارزشی ندارد.
فعالیت یک شرکت بزرگ، پشتوانه عظیمی از فکر و ایده و پول دارد. بنابراین، ببینید آیا در حدی هستید که ایده آن را کپی کنید؟ شاید اصلاً با کپی کردن، پاسخ نگیرید.
سعی کنید آن ایده را بهبود بخشید و توسعه دهید و با بیزنس خودتان سازگار کنید. حتی اگر برنامه رقیب به طور کامل انجام نشده و نتایج آن مشخص نشده،
می توانید از آن الگوبرداری کنید. چون قرار نیست عیناً آن برنامه را کپی کنید بلکه آن را با مقتضیات شرکت خودتان هماهنگ می کنید.
نکته :فراموش نکنید مارکتینگ پلن یک شرکت، جزئی از بیزنس پلن آن شرکت است،
بنابراین هنگامی که الگوبرداری می کنید، به این نکته توجه کنید که آیا ایده ها با
اهداف شرکت شما هماهنگ هستند یا نه.
همیشه کسانی که در اجرای یک ایده، پیشتاز هستند،
برنده نیستند، گاهی کسانی برنده می شوند که اید های
را بهبود ببخشند.
در مواجهه با رقبا به جای اینکه وقتتان را برای خنثی کردن برنامه آنها صرف کنید،
به دنبال جذب مشتری بیشتر باشید. در این صورت، خواه ناخواه برخی مشتریهای رقبا هم جذب می شوند. زمانی رقابت اپل و سامسونگ تا حدی بود که هیچکدام ازنرم افزارهایشان با هم سازگاری نداشت، الان نرم افزارهایی می سازند که بتوان تمام برنامه ها را در دیگری کپی کرد.
آیا باید فقط رقبای موفق را شناخت یا باید همه رقبا حتی رقبای شکست خورده را تحلیل کرد؟ همه رقبا را باید شناخت. نه فقط عملکرد شرکتهای موفق را، بلکه رفتار شرکت های شکست خورده را تجزیه وتحلیل کنید و دلیل شکستشان را بفهمید.
اتفاقاً رقیب موفق، موفق است و الزاماً اگر مانند این رقیب عمل کنید، موفق نخواهید شد. چون ممکن است روش او برای شما سازگار نباشد، اما وقتی رقیب شکست خورده را تحلیل می کنید،
میتوانید از علل شکست او یاد بگیرید و دست کم استراتژی که به شکست منتهی شده است را پیاده نکنید، ضمن اینکه می توانید ایده بگیرید. در واقع تجربه شکست آ نها به شما کمک میکند.
در نظر داشته باشید بسیاری از شکست ها، روزی موفقیت بوده است. مثلاً در دوره ای، بازی آتاری بازار خود را داشت و بسیار موفق عمل کرده بود، ولی به سرعت بازی های دیگر جایگزین شدند و قبلی ها از بین رفتند.
پس هر دو رقیب موفق و شکست خورده را باید تحلیل کرد، اما جداگانه و از تحلیل آنها، در راستای برنامه ریزی بازاریابی خود استفاده کنید.
صرفاً به آنچه رقبا در ظاهر انجام می دهند توجه نکنید، چون ممکن است با آنچه در عمل انجام میدهند یا در سر دارند، متفاوت باشد.
ممکن است آنچه را شما میبینید، برای رسیدن به هدف دیگری باشد.
به رقیب، مانند شطرنج بازی نگاه کنید که پشت هر
حرکت خود، چندین نقشه دارد و برنامه خود را تا چند
حرکت آینده طراحی کرده است.
نقشه های رقیبان را بشناسید و به فکر و ایده هایشان پی ببرید. اول، ببینید چه می کنند و دوم، هدفشان از انجام آن کارها چیست.
در تحلیل رقبای خود، فقط به تحلیل نتایج بسنده نکنید، بلکه به دنبال چرایی اقدامات آنها باشید تا بتوانید نگرش و طرز تفکر نمونه های موفق را یاد بگیرید.
هدف گذاری
مهمترین پرسشی که هنگام تدوین مارکتینگ پلن، باید به آن پاسخ دهید این است که هدف شما از مارکتینگ چیست؟ وقتی در ابتدای فرآیند، هدف را مشخص کنید، تغییرات برنامه به کمترین حد خود میرسد.
- اهدافتان را متناسب با تواناییها و امکاناتتان تعیین کنید.
- اهدافتان را واقعی و دست یافتنی تعیین کنید، نه اینکه مثلاً بگویید در پایان این برنامه می خواهم به شرکت اپل تبدیل شوم! هدفی واقعی است که براساس امکانات و شرایط موجود، تعیین شده باشد.
وقتی خودت را گول بزنی و رابطه ات را با واقعیت قطع
کنی، از همان اول همه درها را به روی خودت بست های.
- هدفتان را براساس واقعیات، تعیین کنید و نه براساس آرزوها. گرچه برای آرزوها نیز باید نقشه تعریف کرد و با دستیابی به اهداف مختلف، دستیابی به آرزو را نیز امکان پذیر ساخت.
- هدفتان را انعطاف پذیر تعیین کنید. وقتی به هدف موردنظر نرسیدید، انرژی منفی تولید نکنید، چون این خود نوعی ناکامی است.
- برای رسیدن به هدفتان، بازه زمانی در نظر بگیرید.
فروشگاه زنجیره ای به نام کاسکو هست که فقط عمده فروشی دارد و باید عضو آن بشوید تا بتوانید خرید کنید.
یک روز که به آنجا رفته بودم، وایت بردی جلو صندوقدار دیدم که روی آن، اهداف آن روز را نوشته بود؛ مثلاً به صد نفر عضویت طلایی بفروشیم، به پانصد نفر عضویت معمولی بفروشیم، به هزار نفر عضویت تجاری بفروشیم.
همینطور که مشتریها از جلوی صندوقدار رد می شدند، او از این رقم کم می کرد. ممکن بود به هدف تعیین شده نرسند، اما تعیین هدف کار مهمی است و آنها اهداف هر روز را مشخص کرده بودند.
این اطلاعات در روزهای بعد تجزیه وتحلیل میشود و دلایل اینکه به هدف نرسیده اند، مشخص می شود؛ مانند اینکه در آن روز اتفاق خاصی افتاده یا روز خاصی از سال بوده است.
در بازاریابی هوشمندانه نگاه ما به جلو است، اما گذشته را تجزیه وتحلیل می کنیم.
مرحله به مرحله، اهداف کوچک را تعریف می کنیم و در طول مسیر، به ارزیابی خودمان می پردازیم. حتی وقتی به اهداف خود میرسیم، باید ببینیم چگونه به آن هدف رسیده ایم.
من آدم رؤیاپردازی هستم و در زندگی به همه رؤیاهایم رسیده ام. حتی نام اولین شرکت من «رؤیاسازان » است،
اما واقعیت این است که رؤیاهای من به اندازه قامتم بود. من در یک خانواده معمولی کارمندی رشد کرده ام. تاکنون بیش از 85 جلد کتاب نوشته ام، اما این آرزو را قدم به قدم پیش بردم و برای رسیدن به اهدافم، نقشه طراحی کردم و برای هر مرحله برنامه داشتم.
- برای تعیین هدفتان، نوع مشتری و بازار را بشناسید. توجه به اینکه مشتری چه کسی است و خدمات شما چگونه باشد، پرسش های زیادی را پیش رویتان قرار می دهد. رفتار مصرف کننده وقتی به یک رستوران می رود، متفاوت از زمانی است که تصمیم به خرید ماشین می گیرد. برای اولی چند صد دلار هزینه می کند و برای دومی میلیون ها دلار. پس روش بازاریابی این دو محصول با هم تفاوت دارد.
- هدف شما از مارکتینگ فروش است یا برندسازی؟ آیا می خواهید برندتان را مطرح کنید یا در پایان برنامه به یک میزان مشخص از فروش برسید؟ پاسخ به این پرسش ها باعث میشود هدف را بهتر شناسایی کنید.
هدفی هوشمندانه است که هم پرسود باشد و هم
جدید.
نکته : فقط به دلیل کمبود بودجه، روی فروش تأکید نکنید، گاهی اوقات تلاش برای
برندسازی به فروش ختم میشود.
انتخاب هدف فروش یا برندسازی، به موضوع بیزنس شما و موارد زیر بستگی دارد؛
- چه محصولی را می خواهید بفروشید؟
- قدرت ریسک شما چقدر است؟
- اندازه شرکت چقدر است؟
- میزان بودجه مارکتینگ چه مقدار است؟
- چه روشی را برای تبلیغات انتخاب کرد هاید؟
تمرکز بر برندسازی نیاز به سرمایه اولیه زیاد دارد.
نمیتوان به یک باره در آغاز کار شروع به برندسازی کنید. ممکن است در ابتدای کار، منابع مالی کافی نداشته باشید. میتوانید مثلاً مدتی بر فروش های کوتاه مدت تمرکز کنید یا شش ماه اول را فقط به برندسازی اختصاص دهید و از شش ماه دوم، تمرکزتان بر فروش باشد.
هر شرکتی مجموع های از اهداف بازاریابی دارد. هدف یک شرکت خودروسازی با یک شرکت رایانه ای یا یک رستوران تفاوت دارد.
همه شرکت های خودروسازی میتوانند هدف مشترک داشته باشند؛ اینکه برندشان را مطرح کنند و فروششان را افزایش دهند، ولی هرکدام نقشه خاص خود را برای رسیدن به هدف دارند.
نکته : شاید اهداف در ظاهر شبیه به هم باشند، اما آنچه آنها را متفاوت میکند، راه
رسیدن به آن اهداف است. در واقع نقشه راه مهم است. تفاوت های این نقشه،
از تحقیقات بازار مشخص می شود.
پیشنهاد می کنیم این مطالب رو هم ببینید::
- بازاریابی هوشمندانه (بخش سوم) در ادامه دو فصل قبلی به مابقی مبحث بازاریابی هوشمندانه...
- بازاریابی هوشمندانه (بخش چهارم) ادامه مبحث بازاریابی هوشمندانه 21.اهمیت طراحی و رنگ در تبلیغات...
- مارکتینگ پلن یا برنامه بازاریابی مارکتینگ پلن یکی از مفاهیمی است که برای راه اندازی...
- بازاریابی هوشمندانه (بخش دوم) بازاریابی هوشمندانه در فصل قبل به قسمت اول بازاریابی هوشمدانه...
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.